دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دلبند رضا

همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی

محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی

 

میان بهترین‌هایی چه تفضیلی از این برتر

که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی

 

سایبان کبوتر

بر شعلۀ جگر، نم باران می‌آورند

باران نبود، دیدۀ گریان می‌آورند

 

با هلهله کنار حرم دف نمی‌زنند

در پیش محتضر به خدا کف نمی‌زنند

 

باران ستاره

به جای باران بارد ز آسمان، انجم

به مقدم پسر فاطمه، امام دهم

 

چه خفته‏‌ای؟ مه من! روز عید آمد، قُم

به بحر شادی، گردیده مُلک هستی، گُم

 

 

نفسش عطر کربلا دارد

روی دستان سبز جبراییل

می‌رسد ماه خانۀ مولا

آسمان ایستاده محضر او

دست بر سینه دارد و حالا

 

مژده‌ ای اهل آسمان و زمین

هشتمین مرد عشق بابا شد

نهمین وارث رسول خدا

روی دامان خیزران جا شد

شبیه حسینی و مات تواند

دوباره سرم در هوای شماست

تمام دلم سرسرای شماست

 

به سوی خدا رفتم و دیده‌ام

فقط رد پا، رد پای شماست

 

خدا هم فقط از شما گفته است

گمانم خدا هم خدای شماست

در کاظمین تو حسینی می‌شوم هر روز

یک کوزۀ بی آب، از دریا چه می‌داند

یک مشت خاک، از غربت صحرا چه می‌داند

 

یک سائل بیچاره از آقا چه می‌داند

از چهارده خورشید عقل ما چه می‌داند

مانند عاشورا ورق زد داستان را

زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

 

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

چه خوب اگر بدهد کربلا به من...

مرید بال زدم تا مراد گریه کنم

به شوق بام تو تا بامداد گریه کنم

 

و در خیال خودم رفته‌ام امام رضا

نشسته‌ام دم باب الجواد گریه کنم

به یاد کربلا هستم

علاقه‌مند دلداری غریب و با وفا هستم

نماز درد می‌خوانم بر او در اقتدا هستم

 

بود عمری که می‌گریم به یاد دلبری مظلوم

گرفتار غم و درد جواد ابن الرضا هستم

 

زبان حال می‌گوید: مرا در بی کسی کشتند

به وقت مرگ تنهاتر ز بابایم رضا هستم

 

با یاد جدّم از عطش مى‌‏سوزد این دل

رزمندۀ عشقم مرا همسنگرى نیست

مادر نه، فرزندى نه، یار و همسرى نیست

 

جز مرگِ غربت با دل صد پاره از غم

بهر نجات از غصه راه بهترى نیست

 

غربت ببین فریاد من بر آسمان است

اما چه سازم قاتلم را باورى نیست

یاد پهلوی شکسته کمرم را خم کرد

گه ز پا اُفتم و با آه جگر می‌خیزم

گه نشینم وسط حجره و بر می‌خیزم

 

دل من با جگر خون شده عادت کرده

مثل هر روز که با سوز جگر می‌خیزم

رنگ غم

در حقیقت رنگ غم تغییر کرد

آخرین انگور هم تغییر کرد

 

در میان چشم انگور سیاه

جای آب و جای سم تغییر کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×