دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

آخرین حلقۀ شب‌‌های محرّم هستم

 عاقبت آه! کشیدم نفس آخر را

نفس سوخته از خاطر‌ه‌ای پرپر را

 

روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضۀ آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را

 

یک نیستان ناله

جلوۀ جنت ‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

 

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

 

تو یادگار آخرین کربلایى

یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم

از غصۀ جانسوز تو پژمرده گشتیم

 

هر شیعه در دل، حجلۀ داغ تو بسته

سنگینى داغت دل ما را شکسته

 

تجسّم غربت

سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش

بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش

 

سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت

گواه بر سخنم تربت امامانش

 

شکافندۀ تمام علوم

کسی که بود شکافندۀ تمام علوم

هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم

 

سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله

وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم

 

اما...

تو را غرق محن کردند، اما...

 غریبت در وطن کردند، اما...

 

 غریبانه تو جان دادی، ولیکن

 تو را غسل و کفن کردند، اما...

 

به علم غیب، شکافندۀ علومم من

منم که دل به غم و درد آشنا دارم

به دیده جام می ‌‌ناب نینوا دارم

 

به سینه وسعت صحرای کربلا دارم

همیشه در همه جا روضۀ منا دارم

 

چشمۀ غم دنیا

سینه‌ام چون تلاطم دریا

چشم من چشمۀ غم دنیا

 

داده‌ام این دل اسیرم را

دست بال و پر کبوترها

 

معصوم هفتم

ای پنجمین امام که معصوم هفتمی

از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»

 

بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر

نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر

 

آتش اشک‌

ای خیمۀ عشق از تو بر پا مانده

ای از تو دهان علم هم وا مانده

 

از آتش اشک‌هایتان معلوم است

در کرب و بلا کودکی‌ات جا مانده

 

مسافر چهار ساله

چهار ساله است و مثل کاروانیان مسافر است

چهارساله است و شاهد غمین‌ترین مناظر است

 

بنا به کربلا رسیدن است، کربلا رسیدنی است

بنا به داغ دیدن است، دیده و شکسته خاطر است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×