دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
آمد علی سوم این خانواده

امروز را که  مهمان آسمانم

 در انتظار لحظۀ سبز اذانم

 

حتی شده از شوق با بال شکسته

خود را به سمت آسمان‌ها می‌کشانم

شعر زیبای برقعی در مدح امام سجاد (ع)
صد حنجره داوود در آغوش صدایت

بسته است همۀ پنجره‌ها رو به نگاهم

چندی است که گم گشتۀ در نیمۀ راهم

 

حس می‌کنم آیینۀ من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

 

از بس که مناجات سحر را نسرودم

سجادۀ بارانی خود را نگشودم

به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
به ارباب دل‌ها خدا هدیه داده

نسیم آمد این بار از خوش مسیری

رسانَد به ما مژدۀ دلپذیری

 

خبر خوش خنک کرد کام زمین را

بهاری شد این خطّۀ گرمسیری

به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
نام جدت علی فراوان شد

تا خداوند می‌رسم با تو

با خداوند می‌رسم تا تو

 

همه در وحدت تو گم شده‌اند

من تو ما تو شما تو آنها تو

به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
چشم عالم به دست ِ آقا بود

 

روز میلادتان چه روزی بود

در مدینه هوا بهاری بود

برق می‌زد نگاهتان ازعشق

وقت یک عکس یادگاری بود

 

 

به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
به حیرت است کنار حَجر دو چشم هشام

 

نشیب‌های دل من فراز می‌خواهد

فراز اشک مرا در نماز می‌خواهد

 

مؤید است به روحُ القُدس قلم اما

برای شعر سرودن نیاز می‌خواهد

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند یازدهم: حضرت سیدالساجدین (ع)

آری، به روز واقعه بیمار بوده‌ای

اما ذخیره بهر دل یار بوده‌­ای

 

با امر حق به فاجعه نزدیک مانده­‌ای

دور از نگاه تیره اغیار بوده­‌ای

سخت‌ترین امتحان

بیمار بودن

سخت‌ترین امتحان است

وقتی عمه امام را

به اسیری می‌برند

قسم به آیۀ ناب "لیِذهِبَ عَنکُم"

دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است

هوای شام چرا اینقدر نفس گیر است

 

لباس عید به تن کرده‌اند مردم شام

فضای شهر چراغان و غرق تزویر است

 

نوای هلهلۀ مردمان همانندِ

صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

آه، یاران روزگارم شام شد

نوبت شرح ورود شام شد

 

شام شهر محنت و رنج و بلا

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

زنجیر هم به پای تو خونابه می‌گریست

سوز دعاست همدم شب زنده داری‌ات ای من فدای عالم شب زنده داری ات

بر تارک سیاهی شب تیغ می‌کشی ای آفتاب، پرچم شب زنده داری‌ات  

فرصت ندادم آتش از دستش بروید

شب بود و روحم درسکوتی نوحه گرشد فرمانروای سینه‌های شعله ورشد

چشمم که می‌بایست شب را درنوردد درخیمه با طفلان گریان همسفرشد

گفتید: من بیماربودم... آه اما هر عضو من بر چشم شیطان حمله ورشد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×