دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پائیز این جهان به همان لحظه دیده شد

آندم که غصه‌های اسیری شروع شد

بهر جوان قافله پیری شروع شد

 

من یادگار نحن الاسرای نهضتم

من وارث مقطع الاعضای نهضتم

 

آب می‌دید، به یاد قمرش می‌افتاد

نالۀ واعطشا بر جگرش می‌افتاد

آب می‌دید، به یاد قمرش می‌افتاد 

 

بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است

اشک از گوشۀ چشمان ترش می‌افتاد

 

ماه تمام

خدا کند ز لبت یک سلام هم باشد

و سایه‌ات به سرم مستدام هم باشد

 

بریز گیسوی خود را به شانه‌های نسیم

که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

 

گرفتار

من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم

حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم

 

در حسینیۀ ارباب شبی خوابم برد

صبح، پشت در یک میکده بیدار شدم

 

به یاد کرب و بلا گریه می‌کنی

بین نماز، وقت دعا گریه می‌کنی با هر بهانه در همه جا گریه می‌کنی

در التهاب آهِ خودت آب می‌شوی می‌سوزی و بدون صدا گریه می‌کنی

یاد شهیدان

همیشه چشم گریانی است با تو مگر یاد شهیدانی است با تو

هوای گریه دارم مثل این است: غم شام غریبانی است با تو

توفان

نگاهت ابر گریانی است در شام عجب آیینه بارانی است در شام

خبر در شهر، پیچیده است آری: حضورت مثل توفانی است در شام

راز صحیفه

چه رازی داشت آخر سجده‌هایت چه کردی در «صحیفه» با دعایت،

که می‌آید خیالم هر شب و روز به پابوس شهید کربلایت

بیمار تندرست

زنجیرها، به پای تو پروانه می‌شدند  

شن بادها، عبور تو را شانه می‌شدند

شمشیرها به زخم تو بودند آشنا  

با خانۀ غلاف که بیگانه می‌شدند

 

سه خورشید

 

در گلشن آزادى و عشق و احساس

 آمد به سه روز لاله و نرگس و یاس

 

خورشید سه و چهار و پنج شعبان

 سیماى حسین است و على و عبّاس

رباعی

 

شعبان شد و میلاد سه روح احساس

سجّاد و حسین بن علی و عبّاس

 

از گلشن سرسبز ولایت سر زد

دو دسته گل محمّدی، یک گل یاس

 

شرح سفر

اى شُکوه اربعینت جاودانى، اى پدر!

 در برت باز آمدم با ناتوانى، اى پدر!

 

زائرى دیگر نمی‌آید چو ما در اربعین

 از سرشک‌افشانى و آتش به جانى، اى پدر!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×