دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نی‌نامۀ غریبی صحرای نینوا

قصه از ابتدای مدینه شروع شد

در بین کوچه‌های مدینه شروع شد

 

داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند

آری دوباره حادثه‌ای را رقم زدند

 

غربت که در حوالی یثرب مقیم بود

این بار نیز قسمت مردی کریم بود

 

مگو که پای تو لنگ ست و کربلا دور است!

 

برای زندگی سرخ، کربلا کافی ست

برای لاله شدن، فهم لاله‌ها کافی ست

 

ندای "هل من..." سالار کربلا آمد

برای گفتن لبیک، این ندا کافی ست

 

پای پیاده آمدم

عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد   پای پیاده آمدم و شوق وصل تو من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد   دل‌های عاشقان جهان کربلای توست نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

ای جملۀ بلند جنون، تشنه قید تو

از بس که سینه زد دل من هر محرّمت

 یک سینه‌سرخ شد دلم و پر زد از غمت

 

پر زد فراز شهر جهان دید سوگوار

 هر گوشه قد کشیده علم‌های ماتمت

بیرقی سبز سرنگون

ای گیاهِ برآمده! ابتری، بی‌بری هنوز  ای درختِ خزان‌زده! از گیاهان سری هنوز  می‌پرید ای پرندگان روزی از قیدِ آشیان  مانده بر شانه‌های‌تان اثری از پری هنوز   

قرآن تلاوت می‌کند فرزند قرآن

  غم می‌دود در حنجری آتش گرفته

  اینجا صدای خواهری آتش گرفته

 

اینجا کبوتر بچّه‌­ها را یک کبوتر

 پیچیده در بال و پری آتش گرفته

 

کوتاه سروده
یک بار دگر قبله عوض شد

آن روز چقدر با صفا خواند نماز

انگار که با خود خدا خواند نماز

 

یک بار دگر قبله عوض شد آن روز

چون کعبه به سمت کربلا خواند نماز

همیشه فاجعه‌ای هست پشت هر بوسه

به این دلیل که می‌زد پیامبر بوسه

گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه

 

برای اینکه نبرّند ظهر روز دهم

گرفته است ازاین حنجر این قدر بوسه

 

کوتاه سروده
وقتی که برید حنجرت را

با اذن تو تیر پر به سوی تو گرفت

جا در سر و پیشانی و روی تو گرفت

 

وقتی که برید حنجرت را خنجر

صد بار اجازه از گلوی تو گرفت

مرا به کرببلا می‌بری، یقین دارم

برای سائلِ شاعر، حسینی و حسنی چگونه از تو نگویم؟ تو بهترین سخنی!

 

چه دلبری! به همه آنقدَر نظر داری که هر که آمده گفته فقط برای منی!

 

حالا من و تو در غم اینان چه می‌کنیم؟

از کاروان خسته به گوشم صدا رسید  سعی و صفا رها شده و نینوا رسید  فریاد قدسیان همه شد تا فلک بلند  شادی گذشت، موسم درد و بلا رسید 

پسر لیلا

روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش

به درخشندگی ماه که عباس عمویش

 

روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون

پسری داشت که می‌رفت و نگاه تو به سویش

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×