دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

 اى که پیچید شبى‌ در دل این کوچه صدایت! یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست ای شب تار عدم،  شام غریبان عزایت!

کوتاه سروده
خط کوفی

 

از کرب و بلا به خویش بر می‌گردیم

با داغ تو، دل پریش بر می‌گردیم

 

تا خط و زبان ما نگردد کوفی

از بیعت نفس خویش بر می‌گردیم

بهانه برای گریستن

ای بهترین بهانه برای گریستن

وی داغِ جاودانه برای گریستن

 

با نام داغدار تو ای لالۀ بهشت

زیباست هر ترانه برای گریستن

نیزه‌ات

پر می‌کشد دلم به تمنای نیزه‌ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه‌ات

 

جانی بده دوباره... به من نه به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه‌ات

حکایت گیسو

نسیم آمد و شد بی‌قرار گیسویت

دچار آن شب یلدا، دچار گیسویت

 

اگرچه هر دو سیاه­‌اند مو به‌ مو امّا

نمی­‌رسد شب تارم به تار گیسویت

 

شبیه گریۀ ابر بهار می‌­بارم

که قطره ­قطره بشویم غبار گیسویت

کوتاه سروده
اسلحۀ نمــاز

 

جان بر کف و سرفراز، می‌جنگد سرخ

وارسته و بی نیاز، می‌جنگد سرخ

 

این مـــــرد؛ به سمت قبلۀ عاشورا

بــــــا اسلحۀ نمــاز، می‌جنگد سرخ

باران گرفته بود

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

عالم دوباره بوی محرّم گرفته بود

 

همراه با صدای تپش­‌های قلب من

انگار آسمان و زمین دم گرفته بود

بانگ لبیک

نیزه را سرور من بستر راحت کردی شام را غلغلۀ صبح قیامت کردی

بر لب تشنه‌ات آن روز حکایت می‌کرد خاتمی را که در انگشت شهادت کردی

کوتاه سروده
سر تا قدم حسین گل کاری شد

هربار که رفته، قدِ خم آورده

از علقمه دستان قلم آورده

 

سر تا قدم حسین گل کاری شد

بس لالۀ پرپر به حرم آورده

همای سعادت

حسین! ای همایون همای سعادت

حسین! ای شه ملک صبر و شهامت

 

فروغی ز نور تو خورشید رخشان

ز دریای جود تو کوثر، حکایت

نور سرمد

روان عالم امکان حسین است

جهان بینش و عرفان حسین است

 

جمال الله و اسم الله اعظم

ظهور اسم «الرّحمان» حسین است

رحمت خدا

 

امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین

به راه بادیۀ عشق آشناست حسین

 

ببین که در پی قربان شدن به تیغ ستم

چو نخل، سرزده از باغ کربلاست حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×