دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تا تکه تکه ریخت به روی غزل دلش

از زادگاه سبز ملائک دمیده بود، وقتی‌که رنگ از رخ دنیا پریده بود

وقتش رسیده بود که زیبا شود زمین، یک قطره نور از دل کوثر چکیده بود

 

کم کم رسید نیمه‌ای از هل اَتی به او، بارید نور کوثر و شمس و ضحی به او

بخشید حسن خلق خودش را خدا به او، در دست‌هاش طرح سخاوت کشیده بود

چهل روز

صبح آمد و خورشید نتابید چهل روز

همراه من آمد سر خورشید چهل روز

 

من تشنۀ لبخند تو بودم ولی ای عشق

جز غصه بر این تشنه نبارید چهل روز

عریانی زمین

پیراهنی که سخت سیاه است و گریه‌دار

روزِ مرا کشانده به شب‌های آزگار

 

پیراهنی که داغ تو را ارث برده است

از صفحه‌های تیره و تاریک روزگار

ذکر حماسه

دل را به شب خستۀ این قافله بسیار

گرگان همه جمعند، فقط بگذر و بشمار

 

هفتاد و دو آئینه که در سجده شکستند

هر تکه‌شان ذکر خدا گفت به تکرار

رنگ گرم

یک تکه صحرا می‌کشم بر بوم نقاشی

اندوه چادر می‌زند در بوم نقاشی

 

یک آسمان زرد و یک خورشید خون‌آلود

از موج گرما می‌شود تر بوم نقاشی

شیعه را پاسدار می‌آید

 

باز بوی بهار، عطر نعیم

صحبت کردگار و لطف رحیم

 

باز آهنگ رَبَّناَ اغفرلی

نیتِّ قُربِ آشنای قدیم

شغل شریف

به نام شغل شریف تمام نوکرها

حسین امام من است و امام نوکرها

 

که وقت بذل عطا، پشت درب خانه او

قیامتی شود از ازدحام نوکرها

محرم

دنیا بدون روضۀ آقا جهنم است

یعنی بهار نوکری ما محرم است

 

شکر خدا که خرج عزای تو می‌شوم

روضه به کار و زندگی ما مقدم است

آستانه

با روشنی نام تو شب‌ها منورند

نام تو را همیشه و هر جای می‌برند

 

نام تو آستانۀ صبح سعادت است

شب را به شوق خاک درت سر می‌آورند

امیر

همیشه ساکن ما طی سالیان مدید!

امیر! فاتح دیرین قلعه‌های جدید!

 

شکوه شعله‌ورت، شاه آسمان ابد

که روشن است هنوز از گذشته‌های بعید

تعظیم

شکوه نام تو را صبح و شام می‌خوانم

زیارتی است که با احترام می‌خوانم

 

مسافرم که به خاکت نماز عشقم را

شکسته می‌رسم، اما تمام می‌خوانم

تشنگی دریا

جغرافیای درد پر از انتقام شد

دنیا که سال شصت‌ویک قتل عام شد

 

تا سی هزار کوفۀ عریان، میان ظهر

منت‌پذیر سفرۀ رنگین شام شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×