دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت

در صف پیغمبران، آیت عظمی تویی

پیک خدا زینت مسجد الاقصی تویی

ماه درخشندۀ لیله الاسری تویی

منبع نور رخ حضرت زهرا تویی

 

کعبه تویی دل تویی کعبۀ دل ها تویی

غدیر و غار حرا و حسین و عاشورا

به آن خدای که بخشد به انس و جان، جان را

به آن نبی که فروغش گرفت امکان را

 

اگر سعادت دنیا و آخرت خواهید

ز اهل بیت بگیرید حکم قرآن را

 

که اهل‌بیت، خدا را مظاهر حلمند

که اهل‌بیت همان راسخون فی العلمند

بعثت سوم او واقعۀ عاشوراست

بانگ تکبیر ز امواج فضا می‌آید

گوش باشید که آوای خدا می‌آید

 

بوی عطر از نفس باد صبا می‌آید

نفس باد صبا روح فزا می‌آید

 

پیک وحی است که در غار حرا می‌آید

به محمد ز خداوند ندا می‌آید

وای از دمی که زینب کبری رسیده بود

طی می‌کنیم سمت ملاقات جاده را

شاید کسی سوار کند این پیاده را

 

وقتش رسیده است که با گریه ریختن

جبران کنید توبۀ از دست داده را

 

تکریم دیگری است همین امتناع‌ها

پس شکر می‌کنیم عطای نداده را

به مناسبت عید مبعث
عیدی کربلا می‌گیره هرکسی که کم نذاره

آسمونیا غزل خون توی این شبِ همایون

جای ذکرحق ببینید صلواته رو لباشون

 

شدن عاشق نگاهت پراشونه فرش راهت

می‌خونن نمازو زیر طاق ابروی سیاهت

تا انتقام کربلا چیزی نمانده

تازه مسلمانم مسلمانِ محمد

عاشق شدم امشب به قرآنِ محمد

 

معلوم شد سررشتۀ کار دلِ ما

دست ابوذر بود و سلمانِ محمد

شیعه فریاد سیدالشهدا است

دامن کوهسار و غار حراست

بانگ اقرأ بلند از همه جاست

 

دم روح القدس ترانۀ وحی

حکم اقرأ صدا صدای خداست

 

این سروش مبارک جبریل

این ندای نجات انسان‌هاست

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید

آیه آیه همه دم عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

قصیدۀ محتشم در رثای امام حسین (ع)

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

 

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

خاتم‌الانبیا رسول خدا که جهانش هزار بار فدا کـرد اعـلام بـر سر منبر به خلایق ز اصـغر و اکبر

روضه از این به بعد مکشوف است

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خستۀ تو مجروح است

 

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیلۀ وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی‌فهمند

برخاست شعله‌های ستم از همان نشست

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست تصویر تشنگی به رخ کهکشان نشست  آخر به خضر و چشمۀ آب بقا رسید هر عاشقی به معرکه تا پای جان نشست  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×