دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یادش بخیر...

یادش به خیر عطر خوش باغ سیب‌ها

یادش به خیر شهر رسول نجیب‌ها

 

دلتنگ چشم‌های قشنگ توام حسین

بستم دخیل اشک به امن یجیب‌ها

سوم امام...

بعد از سه روز پیکر سرخش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرُهن نداشت از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت

گریۀ آسمان‌ها

آسمان‌ها در عزایت گریه کردند ای عزیز

جسم تو در قتلگه با تیغ و نی شد ریز ریز

 

در همین کرببلا دیدم عزیز من که رفت

بر سر و رگ‌های خونی شما یک جسم تیز

بگذار ببینمت...

عیسی شدی که این همه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

 

بعد از گذشت چند شب از روزِ رفتنت

راضی نمی‌شود دلم الّا ببینمت

 

امّا چه فایده خودت اصلاً بگو حسین

وقتی نمی‌شناسمت آیا ببینمت؟

تفسیر سرخ سورۀ احزاب

اینان که سنگ سوی تو پرتاب می‌کنند

بی حرمتی به آینه را باب می‌کنند

 

در قتلگاه، آن جگر تشنۀ تو را

با مشک‌های آب خنک، آب می‌کنند

سر بر سنان

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد...

بغضی میان سینۀ من جا گرفت و بعد...

 

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت

این دخترت بهانۀ بابا گرفت و بعد ...

به خاطر بغض علی

ناگهان زمزمه‌ای در صف دشمن پیچید عطر یاس و سمن و لاله و سوسن پیچید همه گفتند نبی گشته کفن پوش حسین زره کرده به برش چون احد و بدر و حنین

می خواستم بزرگ شوی...

می‌خواستم بزرگ شوی محشری شوی

تا چند سالِ بعد علی اکبری شوی

 

می‌خواستم که قد بکشی مثل دیگران

شاید عصای پیریِ یک مادری شوی

حجم تیر

دیدنت در همۀ راه معما شده است

تو کجا، نیزه کجا، وای چه با ما شده است؟

 

دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است

باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است

بس کن رباب

بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

 

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

آتشم زدند...

این اشک‌ها به پای شما آتشم زدند

شکر خدا برای شما آتشم زدند

 

من جبرییل سوخته بالم، نگاه کن!

معراج چشم‌های شما آتشم زدند

دریا را...

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی­‌اش آب کند دریا را

 

آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب

ماه می­‌خواست که مهتاب کند دریا را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×