دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مثنوی بلند آیت الله وحید خراسانی درباره واقعه عاشورا

روز عاشوراست یا صبح ازل؟ مشرق‌الانوار وجه لم یزل مطلع‌الفجر شب قدر وجود شد برون از پرده هر سِرّی که بود

دور از تو

انتظارم می‌کُشد، یادی ز ما کن یا حسین

درد هجران را به وصل خود دوا کن یا حسین

 

گر چه دورم، بر نگاه دلنشینت جان دهم

کوفه را با یک نظر چون کربلا کن یا حسین

سوگ علی اصغر (ع)

رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم

برگِ گلِ نسرینم یا شاخۀ ریحانم

 

آن غنچۀ خندان را من غنچه نمی‌خوانم

«آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم»

سوگ سر سروران سلام الله علیه

ای که از زخم فراوان، مظهر بی چند وچونی

در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی

 

آه و واویلا! چنان کوبیدۀ سُمّ هَیونی

همچو اسم اعظمی کز حیطۀ دانش برونی

ساقی حق

ای تشنۀ عشق روی دلبند برخیز و به عاشقان بپیوند  

در جاری مهر شستشو کن وانگاه ز خون خود وضو کن   

رو جانب قبلۀ وفا کن با دل سفری به کربلا کن

رسیدن به کربلا

موکب شاه فلک فر، در زمین نینوا

چون فرود آمد «تجلی الله فی وادی طـُوی»

 

تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار

آسمان زد کوس «الرحمن علی العرش استوی»

شعر عاشورایی شهریار
کاروان کربلا

شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

از حریم کعبۀ  جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

ای طبیب دردمندان

خسته دل از رنج هجرانیم، در را باز کن

هر که هستیم از محبّانیم، در را باز کن

 

لطف و احسان بر ضعیفان، عادت دیرین توست

مستمند و بس پریشانیم، در را باز کن

ای امید من

جز نفسی که از غمت، سینه پر آه می‌کنم

هر نفسی که می‌کشم، عمر تباه می‌کنم

 

نیست به غیر مهر تو، مایۀ رو سپیدیم

من که ز کار زشت خود، نامه سیاه می‌کنم

غوغای غم

بار بگشایید، اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

 

بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینو سرشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×