دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
یک دختر

اشک و غربت خرابه و یک دختر

آه و حسرت خرابه و یک دختر

تشتی از زر میان آن یک خورشید

شام و ظلمت خرابه و یک دختر

کوتاه سروده
قرآن سر حسین

ماندم که چه حکمتی است در سر نیزه

قرآن و علی، حسین و سر، سر نیزه

 

صفین شده دوباره ، حالا رفته

                                    قرآن سر ِ حسین بر سر نیزه

امام عشق

بهار آسمان چارمینی غریب امّا، امامت را نگینی

همه از کربلا تا شام گفتند: امام عشق ـ زین‌العابدینی  

کوتاه سروده
سجادۀ آفتاب

افتاد در آغوش زمین سرو تنت

پیچید میان دشت عطر بدنت

دحو الارض (گسترش زمین از زیر کعبه)

یک نهر از این طرف یکی از آن سو

گسترد برای کودک تشنۀ او

صد نهر دگر اگر هم آنجا می‌ساخت

یک قطره نمی‌چکید بازش به سبو

انگار که کهکشان به خاک آمده است

آن اسب سپید، سرخناک آمده است

از جنگل تیغ، سینه‌چاک آمده است

سرها بر روی نیزه‌ها می‌تابند

انگار که کهکشان به خاک آمده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×