دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
نوحه می‌خواند باد

ابر و مه و خورشید و فلک گریان است

دریا به خروش آمده و توفان است

 

با سوز و گداز نوحه می‌خواند باد

زنجیر زن دستۀ ما باران است

کوتاه سروده
سنگ می‌زند بر سینه

در سوگ تو سنگ می‌زند بر سینه

گل با دل تنگ می‌زند بر سینه

 

با سوز و گداز نوحه می‌خواند باد

باران چه قشنگ می‌زند بر سینه

کوتاه سروده
آیینۀ غیرت علی

آن روح زلال و صیقلی زینب بود

آیینۀ غیرت علی زینب بود

 

هر چند امام و مقتدا بود حسین

پیغمبر کربلا ولی زینب بود

یک بار دگر به کربلا راهم ده

من آمده‌ام، توشه‌ای از آهم ده

سوز نفس و اشک سحرگاهم ده

 

هرچند تمام کرده‌ای نعمت را

یک بار دگر به کربلا راهم ده

به یاد کربلا، شب‌های جمعه

من و شور و نوا شب‌های جمعه

و قلبی مبتلا، شب‌های جمعه

 

قیامت می‌شود در صحن قلبم

به یاد کربلا، شب‌های جمعه

هوای دیدن شش گوشه دارم

نگاهی کن به چشم بی‌قرارم

که بارانی‌تر از ابر بهارم

 

فقط یک آرزو مانده به سینه

هوای دیدن شش‌گوشه دارم

کوتاه سروده
ستون عرش

نزدیک شد آسمان بیفتد به زمین

یک مرتبه کهکشان بیفتد به زمین

دستان بریده‌ات ستون عرش است

 نگذاشت که ناگهان بیفتد به زمین

 

 

کوتاه سروده
با سر پی خواهرش دویده

حق دارد اگر که خون ببارد زینب

همراه، برادری ندارد زینب

 

با سر پی ِ خواهرش دویده تا شام

عباس چگونه می‌گذارد زینب...

کوتاه سروده
زینب زینب گفت

"یا زینب" گفت وقتی افتاد حسین

"زینب !"زینب!" گفت و جان داد حسین

 

حتی نگذاشت تا که تنها برود

با او سر ِ خویش را فرستاد حسین

 

کوتاه سروده
لب‌های رقیه از عطش خشک شده

افتاد تب هلاک توی سرتان

یک آتش سهمناک توی سرتان

لب‌های رقیه از عطش خشک شده

ای این همه آب! خاک توی سرتان

کوتاه سروده
مباد از اینجا برویم

یاران همه دارند کفن می‌پوشند

عطشانند و غرق بانگ نوشانوشند

 

من هستم و تو، مباد از اینجا برویم

هرچند چراغ ها همه خاموشند

کوتاه سروده
زینب دیگر در این سفر تنها نیست

من هستم و تو، علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

 

من هستم و تو، به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×