دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تقدیم به حضرت علی‌اکبر «ع»
در آتش اشتیاق تو سوخته­‌اند

آشفته و تب‌دار و برافروخته‌­اند

در آتش اشتیاق تو سوخته­‌اند

 

امروز فرشته­‌ها به گنجینۀ عرش

از خون خروشان تو اندوخته‌­اند

دُبّ اکبر

ابری شد باز دیده­‌ای تر دارد

در سینه ستاره­‌های بی‌سر دارد

 

شب­‌های محرم آسمان آشفته­ است

انگار هزار، دُبّ اکبر دارد

دست به خون ­نشسته

یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند

برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند

 

می­‌خواست خدا کتاب عاشورا را

با دست به خون ­نشسته شیرازه کند

سخت‌ترین امتحان

بیمار بودن

سخت‌ترین امتحان است

وقتی عمه امام را

به اسیری می‌برند

روضۀ تشت طلا

تمام روضه آن شب بر ملا بود

گمانم کربلا در کربلا بود

 

بمیرم بوسه‌های خیزرانی

فقط یک روضۀ طشت طلا بود

کوتاه سروده
بوسۀ چوب

نگاهش را به چشمت دوخت زینب

ز چشمان تو صبر آموخت زینب

 

به لب‌های تو می‌زد چوب، بوسه

به پیش چشم تو می‌سوخت زینب

کوتاه سروده
چه از خورشید می‌فهمد مگر شام؟

نه فریاد و نه شیون حرف می‌زد

شبیه روز، روشن حرف می‌زد

 

چه از خورشید می‌فهمد مگر شام؟

نگاهت با دل من حرف می‌زد

کوتاه سروده
صدایی می‌رسد از بین گودال

اسیر غربتی جانکاه، زینب

دلش بی تاب شد ناگاه، زینب

 

صدایی می‌رسد از بین گودال

إلَیَّ، یا اُخَیَّ، آه زینب

کوتاه سروده
ندیدم بعد تو یک روز راحت

ندارد وسعت داغم مساحت

ندیدم بعدِ تو یک روز راحت

 

مرا از کربلا بردند اما

دلم جا ماند بین قتلگاهت

کوتاه سروده
تن خورشید و صدها زخم کاری

چه باید کرد با این خون جاری

تن خورشید و صدها زخم کاری

 

به روی خاک گفتم صورتت را ...

الهی من بمیرم سر نداری

کوتاه سروده
زینت دوش پیمبر

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن، در خون رها بود

 

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایستۀ تو بوریا بود؟

 

کوتاه سروده
دل پرپر

مصیبت، طاقتش را سر می‌آورد

که با خود یک دل پرپر می‌آورد

 

از آن تن‌های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می‌آورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×