دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نوکری

تا از می ‌‌و بادۀ تو مستم، هستم

تا رشتۀ دل را به تو بستم، هستم

 

من زندگی‌ام بسته به این نوکری است

تا نوکر مادر تو هستم، هستم

 

خاطره‌ای سرد

پیغمبر درد بود و هم‌درد نداشت

از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت

 

می‌گفت: خدایا، که بگوید به حسین

این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت؟

 

کوثر

      خیمه زدیم تا بزنیم از تو دم، حسین

      کوثر شدیم از غم تو دور هم، حسین

 

       با ما زبان گرفته تمام حرم،  حسین

      یا ذالجلال و الکرم و النعم، حسین

 

شبنم و زمزم

 

     شکر خدا به قافلۀ غم رسیده‌ام

     عمرم کفاف داد و به پرچم رسیده‌ام

 

   شبنم شدم، به چشمۀ زمزم رسیده‌ام

    مادر! به گریه‌های محرم رسیده‌ام

 

زجر کشیده

شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده

بر صورت معصوم تو زد زجر، کشیده

 

بعد از تو به هرکس که ستم دید به ناحق

گفتیم خدا رحم کند، «زجر کشیده»

 

من امشب کربلایم را گرفتم

گرفتم، از خود زهرا گرفتم

نه یک حاجت، که یک دنیا گرفتم

 

به لطف دست‌های کوچک تو

من امشب کربلایم را گرفتم

 

گل نیلوفر تنها

 

گل نیلوفر تنها، رقیه

شهید غربت بابا، رقیه

 

گرفتاران عالم دم بگیرید:

«رقیه یا رقیه یا رقیه»

 

چه کرده خیزران با قلب دختر

نگاهی نیمه‌جان و بی‌رمق داشت

دو چشم خونجگرتر از شفق داشت

 

چه کرده خیزران با قلب دختر

اگر جان داد از داغ تو، حق داشت

 

ماه رقیه

 

انیس شیون و آه رقیه

شدی بر نیزه‌ها، ماه رقیه

 

ببر با خود مرا، خیری ندارد

پس از تو عمر کوتاه رقیه

 

بی‌پناهی

چه دلگیر است بی‌تو بی‌پناهی

نگاهی کن به حال من، نگاهی

 

برای پر زدن از این خرابه

بهانه دارم امشب تا بخواهی

 

نگاهم پر ستاره

 

نمانده راه چاره، آه بابا

نگاهم پر ستاره، آه بابا

 

اگر می‌‌پرسی از حال رقیه

نپرس از گوشواره آه، بابا

 

به لب آمد دگر جان رقیه

تحمّل دارد این چشمان تر؟ نه

تحمل دارد اما اینقدر! نه

 

به لب آمد دگر جان رقیه

بیا بابا ولی حرف سفر! نه

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×