دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زینب شاه خراسان

رضا نشست و به معصومه‌اش نگاه انداخت

چنانکه چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت

 

خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را

به نام فاطمه آورده است زینب را

 

بانوی تنزیهی اشراق و نور

آیت پنهان‌شده در خاک قم

کیستم؟ آن‌کس که در این‌جاست گم

 

بانوی تنزیهی اشراق و نور

شأن تو مخفی‌ست، ولو در حضور

 

دارد حسین، زمزمۀ کربلا به لب

یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه

مرهم برای زخم سرم باش، فاطمه

 

یک عمر، انتظار تو را می‌‌کشم بس است

هجران روزگار تو را می‌‌کشم بس است

 

مصحف صد پارۀ زینب

 

دست دلم باز به دامان توست

منتظر جوشش احسان توست

 

گفت پیمبر به تو ‌ای نور عین

جنت حق، وقف محبان توست

 

درد آشنا

باز داغ سینه بی اندازه شد

بار دیگر کهنه زخمی تازه شد

 

شب رسید و بام کوفه تار شد

باز دردی آشنا تکرار شد

 

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

وقت خداحافظی

وقت خداحافظیه، مهمونی هم تموم شد!

حسرت این روزای خوش، بغضی توی گلوم شد

 

صابخونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی

با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی

 

چشمه و رود

باید اول خانه را در می‌‌‌زدند

از در و دیوار بالا آمدند

 

پیر ما مشغول با معبود بود

روی چشمش چشمه بود و رود بود

 

کینۀ دیرینه

قلّۀ ماه مبارک، لیله القدر نبی است

فاتح قلّه یقیناً، لیله البدر علی است

 

روح و جان لیله القدر نبی هم، فاطمه است

علت پیروزی بدر علی هم، فاطمه است

 

مثل ضریح شش گوشه

آخر یه روز شیعه برات حرم می‌‌‌سازه

حرم برای تو شه کرم می‌‌‌سازه

 

آخر برات یه گنبد طلا می‌‌‌سازیم

شبیه گنبد امام رضا می‌‌‌سازیم

 

گلدسته می‌‌‌زنیم چونان صحن کربلا

گرد و غبار غم زده خیمه به سینه‌ام

من زائر قبور خراب مدینه‌ام

 

آنجا که گریه‌‌ها همه خاموش و بی صداست

هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست

 

گنجینه

شعر من، ‌ای آسمانی حال من

ای سکوت و شور و قیل و قال من

 

خسته منشین در حریم وصل یار

نشئه‌ای، از جام مشتاقی بیار

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×