دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سقا

گفتند ماهی‌ها که آب آورده‌ای سقا نوشیدم و دیدم شراب آورده‌ای سقا پیچیده ابرو!  در افق عطر تو پیچیده گل کرده‌ای در خون، گلاب آورده‌ای سقا  

بر تو چه گذشت...

در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت

بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت

 

لشگر همه سوی تو هجوم آوردند

در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت

آسمان روشن

شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت

حدیث در به دری‌های من شنیدن داشت

 

ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر

که سرنوشت تو در خاک و خون شنیدن داشت

نجابت موزون

زنی نشسته به قتل برادرش به تماشا

ز خیمه‌گاه کبودش به برزخی ز تمنا

 

زنی که مونس درد و زنی که همدم داغ است

زنی به جذبۀ حیدر، زنی به جلوۀ زهرا

خورشیدهای توأمان

 تمام چشم­‌های تشنه حس کردند باران را

شبی که غنچه­‌ها دیدند بیداد زمستان را

 

من از اشک ترنج وُ تیغ­‌های سرخ می­‌ترسم

چه دستی کرد پرپر، حُسن یوسف­‌های گلدان را

مرثیۀ آب

از خواهش لب‌های او بی تاب شد آب

از شرم آن چشمان آبی، آب شد آب

 

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند

لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

تقدیم به حضرت عباس (ع)
نماز عشق

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است

جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است

 

گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش

پر ز خوناب بود، چشم من از آب تهی است

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

ذوالجناح

خونی که روی یال تو پیداست ذوالجناح خون همیشه جاری مولاست ذوالجناح

یک قطره آفتاب به روی تنت نشست بوی خدا ز یال تو  برخاست ذوالجناح

مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
ضامن شده امشب براتِ کربلا را

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم

 

تهران اگرچه مثلِ مشهد، مثلِ قم نیست

ما هم کنارِ سفرۀ شاهِ کریمیم

یا کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت

منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم

 

 هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف

 هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

 

 قبلۀ دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب

 گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم

مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
بوی حسین می‌دهد این کربلای تو

 

یا سید الکریم که جان‌ها فدای تو

شد چشم شیعه غرق به خون در عزای تو

 

در شهر ری که همچو بهشت است در زمین

بر روی خاک تیره نهان شد لقای تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×