دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوچۀ بی‌عاطفه

خنده بر پاره‌گریبانی‌مان می‌کردند

 خنده بر بی‌سر و سامانی‌مان می‌کردند

 

هرچه ما آیه و قرآن و دعا می‌خواندیم

بیشتر شک به مسلمانی‌مان می‌کردند

غربت دریا

از راه می‌رسند پدرها، غروب‌ها

دنیای خانه، روشن و زیبا، غروب‌ها

 

از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها

آغوش می‌شوند سراپا، غروب‌ها

 

از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌ها

زیباترین ترانۀ دنیا، غروب‌ها

دحو الارض (گسترش زمین از زیر کعبه)

یک نهر از این طرف یکی از آن سو

گسترد برای کودک تشنۀ او

صد نهر دگر اگر هم آنجا می‌ساخت

یک قطره نمی‌چکید بازش به سبو

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو

 

خون، گوشواره‌ها زده بر گوشهایمان صد بغض مانده جای گلوبند در گلو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×