دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دربه‌در پنجره‌ فولاد

هرچند که در شهر تو بازار زیاد است

باید برسم زود، خریدار زیاد است

 

من دربه‌در پنجره‌ فولادم و دیری‌ست

بین من و آن پنجره دیوار زیاد است

 

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد

اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد

 

خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

 

سرمایۀ محبت

ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد

در جان ماست محنت تو یا اباالجواد

 

با اذن فاطمه به دل ما رسیده است

سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد

 

بعد مشهد، سفر کرببلا می‌چسبد

کم نکن سایۀ لطفت ز سرم آقاجان

گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان

 

آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان

 

نور واحد

در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم

ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم

 

پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید

در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

 

بر تنت آرامش بال کبوترهاست

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست

خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

 

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی

جسم تو دیگر خدا را شکر در گودال نیست

 

مردی از خانوادۀ خورشید

خشکی‌ام رفت و وصل دریا شد

سردی‌ام رفت و فصل گرما شد

 

فارغم از خودم، خدا را شکر

آسمانی شدم، خدا را شکر

 

بساط گریه

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»

 

شنیده‌ام که گدا موج می‌زند به درت

سرای جود تو خالی ز مستمند مباد

 

سرمه‌های گهرشاد

در دست تو عیارِ کرم می‌‌شود زیاد

در سایه‌سار اسم تو کم می‌‌شود زیاد

 

نوبت به گفتن از سر زلفت که می‌‌شود

بی شک شهید اهل قلم می‌‌شود زیاد

 

به حجره روضۀ عطشان کربلا داری

تویی که جود و عطا بر امام‌ها داری

چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟

 

جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی

غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری

 

دلتنگ کاظمین

با یاد شما به شور و شینم هر شب

دلتنگ حریم کاظمینم هر شب

 

در فکر غریبی تو هستم هر روز   

گریه‌کن روضۀ حسینم هر شب

 

اوج مصیبت

ما در غم و محنت تو گفتیم حسین

با گریه به غربت تو گفتیم حسین

 

وقتی که شنیدیم تو هم لب تشنه

در اوج مصیبت تو، گفتیم حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×