دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور عشق

لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین ‍‌می‌شود

تلخ کامی‌های ما با روضه شیرین ‍‌می‌شود

 

کفۀ اعمال ما از نورِ سجده خالی است

این سبک وزنی به نور اشک سنگین ‍‌می‌شود

 

مهر حسین

بگذرید از گنهم، من خجل اربابم

هر چه باشد نمی‌از خاک و گل اربابم

 

بین ما گرچه زمین تا به سما فاصله است

نیستم دور، که من متصل اربابم

لایق پرواز

ای که گره ز کار دلم باز می‌کنی

جانم به لب رسیده چرا ناز می‌کنی

 

مثل همیشه تا که ز تو دور می‌شوم

با یک نگاه عاشقی آغاز می‌کنی

 

مه اندوه

با شعلۀ در سینه نوشتم که بخوانی

تا شعلۀ پنهان دلم را بنشانی

 

افسوس، نسیم سحری، زود سفر کرد

گفتم که سلام من غمگین برسانی

اشک حسین

سحر که نالۀ پر درد در گلوی من است

زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است

 

مرور می‌کنم ایام عمر می‌بینم

هزار راه نرفته است رو بروی من است

از دل زهرایی آقا خجالت می‌کشم

بی حیایی پیکر دین مرا فرسوده است

غفلت از صاحب زمان بر درد من افزوده است

 

از دل زهرایی آقا خجالت می‌کشم

آن قدر از معصیت کردن دلم آلوده است

شمع خرابه

دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر

گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است؛

بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

یاس طایفه

ارثی ز یاس طایفه بی‌شک نداشتم

بر پهلویم اگر گُل میخک نداشتم

 

بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد

بعد از تو هیچ روز مبارک نداشتم

نوۀ فاطمه‌ام، حوصله خیلی دارم

با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم

نوۀ فاطمه‌ام، حوصله خیلی دارم

 

وسط آن همه اسباب جسارت بر ما

نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهد جان

دیروز گفته بودند، تنش کفن ندارد

بابا رسیده با سر، ولی بدن ندارد

 

این کودک سه ساله، با اشک و آه و ناله

جز گوشۀ خرابه، بیت الحزن ندارد

 

ظرف ترک خورده

شام غم‌هاى من غمزده را آخر نیست

لاله‌اى همچو تن خونى من پرپر نیست

 

گوشۀ پلک گشا صورت من خوب ببین

شک نکن دختر تو پیر شده، مادر نیست

غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر

دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

 

ذره‌ای ترس به دل راه ندادم زیرا

دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×