دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آئینه‌دار

ام البنینم بحر گوهرپرور اَستم

شیر خدا را بعد زهرا همسر اَستم

 

اینم همه از همّت بخت بلند است

آئینه‌دار آفتاب انور اَستم

بی‌گلو هم

تشنۀ عشقیم، آری، تشنه هم سر می‌دهیم

آبرویی قدر خون خود، به خنجر می‌دهیم

 

لاله را بگْذار و بگْذر، لایق عشق تو نیست

ما به پای عاشقی، سرو و صنوبر می‌دهیم

 

حماسۀ خاک

 

از کودکی به نام حسین، آشنا شدم

تا کم‌کَمَک به درد غمش، مبتلا شدم

 

مادر نهاد بر لب من مُهر کربلا

تا وارث محبّت خون خدا شدم

گنج معرفت

       

به گلزار ولایت، یاس دارم

به گنج معرفت، الماس دارم

برای یاری فرزند زهرا

خدا را شاکرم، «عبّاس» دارم

شکر خدا

شکر خدا تمامی ما سینه‌زن شدیم

با روضه‌های آل عبا سینه‌زن شدیم

 

اصلاً خدا برای همین آفریدمان

قبل از وجود ارض و سَما سینه‌زن شدیم

خطبۀ زینبیّه

اینک زمان زمانِ غزل‌خوانیِ من است

بیتی‌ست این دو خط که به پیشانیِ من است

 

هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن

این میهمانیِ تو نَه ... مهمانیِ من است!

 

کوتاه سروده
ما را ز خاک کرببلا آفریده‌اند

ما را ز خاک کرببلا آفریده‌اند

 با ذوق چشم‌های خدا آفریده‌اند

 

 ما را ز خاک و یکصد و ده خمرۀ شراب

 تنها به عشق آل عبا آفریده‌اند

شمشیر غیرت

با آنکه رؤیای شهادت در سرم دارم

آیینه‌ای در دل ز صبر مادرم دارم

 

من عون هستم، عون ـ خواهرزاده‌ی نورم ـ

غم‌نامۀ خورشیدها را در برم دارم

مادر سقّا

باغبان گلشنی زیبا منم

خانه‌دار خانۀ مولا منم

 

فاطمه نام من است ای اهل دین

کنیه‌ام مشهور شد امّ‌البنین

همنشین عشق

امام عاشقان را همنشینم

کنیز فاطمه امّ‌البنینم

 

به باغ عاشقان نیلوفرم من

یتیمان علی را مادرم من

حجاب عصمت تصویر خویشم

قضای خویشم و تقدیر خویشم شراب چشمۀ اکسیر خویشم

 

چو «کاف» و «ها» و «یا» و «عین» و «صاد»م که هر لحظه پی تفسیر خویشم

زبان حال جناب زهیر

شده در آسمان شهره، شهادت

فقط خون می‌شود مهر شهادت

 

زهیرم من که با لطف نگاهت

نصیبی دارم از ظهر شهادت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×