دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دردهای بی شمار

هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام

راه افتاده برای خاکبوسی امام

 

آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر

پا به پای اربعینی‌ها به قصد یک سلام

 

اصلاً به غیر از کربلا چیزی نمی‌خواهم

گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است

گاهی دچار غصۀ هجران شدن خوب است

اصلاً در اینجا بی‌سر و سامان شدن خوب است

وقتی وصالی نیست، پس گریان شدن خوب است

 

باید براى کرببلا، از نجف گذشت

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت

تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت

از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت

از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت

 

چقدر با سر زانو به کربلا رفتند

بدون چون و بدون چرا نمی‌ماندند

شبیه رود، شبیه صبا، نمی‌ماندند

 

چه کربلاست که عالم به‌هوش می‌آید

پس از شنیدن چاووش‌ها نمی‌ماندند

 

آرزوی سرخ

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن

با مهر و مهر فاطمه اصل سند شدن

 

این آرزوی سرخ گذرنامۀ من است

در زیر پای مهر سفارت، لگد شدن

 

ما راه از سر گرفتیم

ما راه از سر گرفتیم

تا کربلا پر گرفتیم

 

هر حاجتی هم گرفتیم

از پشت این در گرفتیم

 

رود باده

دلم به خاطر زوار ساده راه افتاد

برای اینکه شود استفاده، راه افتاد

 

رسید با گذر دیگری به مرز خودش

اجازه داده، اجازه نداده راه افتاد

 

حلقۀ عشاق

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده

من هم شده‌ام سوی تو اعزام پیاده

 

طوفانم و می‌آیم و در حلقۀ عشاق

بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

 

نشانۀ ظهور

از داغ حسین به جانم آه افتاده

کارم به در خانۀ ماه افتاده

 

حتما که نشانۀ ظهور مهدی است

این خیل عظیمی که به راه افتاده

 

حاصل عمر

یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:

یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد

عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست

بشنو از من، دارم از یارم حکایت می‌‌کنم

سینه‌ای دارم کز آن شرح محبت می‌‌کنم

 

هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینه‌ای است

من دلی دارم که آن را وقف هیئت می‌‌کنم

 

هرکه آمد روضۀ تو، خود به خود حُر می‌‌شود

کاسۀ صبر من از گریه گهی پر می‌‌شود

اشک روی قاب عکس کربلا در می‌‌شود

 

گریۀ پاک عزای تو، مرا هم پاک کرد

آب آلوده به دریا می‌‌رسد، کر می‌‌شود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×