دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خاطر مشوّش

خیمه زد سلطان دین در کربلا

شد مشوّش خاطر آل عبا

 

خاصه زینب، بنت زهرای بتول

خاطرش گردید بس زار و ملول

 

منزل جانان

ای کرببلا! منزل جانان من استی

یعنی تو مقام شه گل‌پیرهن استی

 

خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا

کاین‌سان چمن اندر چمن از یاسمن استی

 

فلک یا چمن؟

ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟

بگْشای گوش و خوش بشِنو گفت‌وگوی من!

 

 چون جای‌گاه ماهی، از آن خوانمت فلک

چون خواب‌گاه سروی، از آن دانمت چمن

 

نقش مراد

 

هوای مشهد سلطان کربلا دارم

مَلَک هوس کند آن را که من، هوا دارم

 

سزد که شمع، چو پروانه بر سرم گردد

سرِ طوافِ شهیدانِ کربلا دارم

گوشه‌ چشمی

خوش آن دلی! که گذر سوی کربلا بکند

مس وجود از آن خاک، کیمیا بکند

 

خوش آن نسیم! که از خاک نینوا آید

خوش آن غریب! که منزل به کربلا بکند

 

بلند بالایی

ای آشنای بلا! کربلا عجب جایی است!

به هر طرف که نظر می‌کنی، تماشایی‌ است

 

به ناله آمده هر سو ز شوق، فاخته‌ای

ز پا فتاده به هر گوشه، سرو رعنایی ‌است

 

 

قبلۀ ارباب صفا

از شرف، کعبه اگر قبلۀ ارباب صفاست

وادی کرببلا، مهبط انوار خداست

 

فخر بر کعبه کند گر ز شرف، نیست غریب

بارگاهی که در او، نور خدا، جلوه‌نماست

 

بوی کربلا

امشب عجیب خوش‌دلم، از بوی کربلا

دارد حسین می‌وزد، از سوی کربلا

 

بانگ علی، دوباره مرا زنده کرده است

انگار زینب است، سخن‌گوی کربلا

 

بر مشامم می‌رسد

در میان آید به هر جا گفت‌وگوی کربلا

می‌زند پر، طایر روحم به سوی کربلا

 

نیستم در هیچ جا با کس، سرِ گفت و شنید

جز در آن محفل که باشد، گفت‌وگوی کربلا

 

 

ماه و مشتری

گر سر کنم، مصیبتی از شاه کربلا

ترسم شرر به عرش زند، آه کربلا

 

لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل‌بیت

سوزد فلک ز نالۀ جان‌کاه کربلا

 

بحر فیض

بیا که میوۀ بستان حیدر است، این‌ جا

بیا که پارۀ قلب پیمبر است، این‌ جا

 

چراغ محفل احمد، فروغ چشم علی

سرور سینۀ زهرای اطهر است، این ‌جا

 

جگر سوختگان

بهرت، ای کرببلا! آمده مهمانی چند

دیده بگشا و ببین، موکب سلطانی چند

 

بر مه و مهر فلک سای سر خود که تو را

داده دادار جهان، نیّر تابانی چند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×