دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شبیه کرب و بلا

 

گیرم اینجا خراب هم باشد

دائما آفتاب هم باشد

 

دل مهم است بین ما با قبر

گیرم اصلاً طناب هم باشد

 

گنبد فیروزه‌ای

هر چقدر این ‌خاک، باران‌خورده و ‌تر می‌‌‌شود

بیشتر از پیش‌تر جانش معطر می‌‌‌شود

 

این حریم آسمانی گنبدش فیروزه‌ای ست

روز و شب مفروش با بال کبوتر می‌‌‌شود

 

تخریب بقیع

مرغ جان ناله کند بابت تخریب بقیع

زده آتش به دلم صحبت تخریب بقیع

 

وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را

تا اجانب نکند جرئت تخریب بقیع

 

میزبان و میهمان

شبیه این زمین در آسمان‌ها آسمانی نیست

ندارد وسعتی، اما به وسع او جهانی نیست

 

به جای گنبد و گلدسته، کفتر‌ها نما دارند

نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست

 

حتی ز پشت پنجره هم دوست دارمش

خاکیست، بی ریاست، صفا دارد این حرم

بر خاک با صفاش قسم دوست دارمش

 

مضمون ناب اهل قلم بوده این بقیع

من هم شبیه اهل قلم دوست دارمش

 

چار خورشید است بر انگشتر دست بقیع

چار تا گل چونکه درهم شد گلابش بهتر است با همین توجیه، این وادی شرابش بهتر است

 

چار خورشید است بر انگشتر دست بقیع اینچنین جنس نگینش از رکابش بهتر است

 

 

مشهدی دیگر

تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد

بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد

 

مثل فتح مکه درتغییر این بار مدینه

طرح را احمد بیارد، شهر را حیدر بسازد

 

از حسن دارالکَرَم، محراب را با نام سجاد

بین صحن باقر و صادق دو تا منبر بسازد

غریبستان ویران

 

دل مهدی هنوز آزرده از ظلم پلیدان است

هنوز او سینه‌اش خون از غریبستانِ ویران است

 

هنوزش نیست جز اشکِ غم و اندوهِ ویرانی

به قلب نازنینش، محنت و رنج فراوان است

باید اینجا حرم درست کنند

باید اینجا حرم درست کنند

چار تا مثل هم درست کنند

 

با امام حسن سزاوار است

چند باب‌الکرم درست کنند

 

با طلا دور مرقد سجاد

بیتی از محتشم درست کنند

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می‌گفتند گنبد را چرا برداشتند

 

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند

 

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا را همه بهر شفا برداشتند

 

این حرم مثل کربلا بشود

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

 

گریه‌های بلند ممنوع است

روضه که هیچ، سینه هم نزنید

 

کربلا رفته‌ها کنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

 

بقیع غریب

مى‌گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب

در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

 

یا رب، بقیع، قطعه‌اى از آسمان توست

پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

 

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش

خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×