دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گویا جواب کرده طبیبت حسین را

بابا بمان که هستی زینب فدای تو

گویا نوشته‌اند شهادت برای تو

 

مانند روز آخر زهرا شدی پدر

قالب تهی مکن که نبینم عزای تو

 

حیدر بی مثال عاشورا

چشم‌های به رنگ خونت را

بر پرستار خود کمی وا کن

دل من شور می‌‌‌زند بابا

گریه‌های مرا تماشا کن

 

تشنگی طولانی

تا مگر ختم کند فاطمه راهی به علی

شب قدر است بخوانید الهی به علی

 

می‌کند درک پس از سجده خدا را بهتر

هرکسی سجده کند چند صباحی به علی

 

از کرب‌و‌بلا گفت و حکایات غریبش

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر، شب آخر

 

اشکی که شده نذر غم فاطمه سی‌سال

انگار شده چندبرابر شب آخر

 

ذکر تمام گریه کنان می‌شود حسین

روزی شعار کُلِ جهان می‌شود علی

طبق حدیث امام زمان می‌شود علی

 

وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی

باور کنید کُلِ اذان می‌شود علی

 

الوداع

ای نماز صبح حیدر الوداع 

مسجد و محراب و منبر الوداع

ای قیام و‌ای قعود و ‌ای قنوت 

ذکر و تسبیح مکرر الوداع

 

جای بهشت، کرب و بلا روزی‌ام کنید

هر کس برای توبه مصمم نمی‌شود

با صد هزار موعظه آدم نمی‌شود

 

امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم

فردا همین مجال فراهم نمی‌شود

ندای قد قُتل از آسمان کوفه رسید

 

گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت

تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت

 

شبانه روز علی بود و گریه خون بود

تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت

شب مدینه، نجف، غم زهرا

در حریمت شفا نمی‌خواهم

آتشم زن دوا نمی‌خواهم

 

لحظۀ استجابت روضه

از شما جز شما نمی‌خواهم

سخت است...

خانه ویران شده‌ام، غُصۀ بابا سخت است

حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است

 

دیدنِ رویِ تو و لختۀ خون‌ها سخت است

سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است

حقیقت عدل

اگرچه زخم سرش را تمام می‌دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

 

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می‌دیدند

گفتی حکایت تن بی پیرهن، پدر

بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در

داری به سوی فاطمه بابا مگر نظر

 

قرآن کنار بستر تو باز کرده‌ام...

بابا ببین که آمده وَانشَقَّتِ القمر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×