دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گریۀ بارانی عاشورایی

عیب این است: دگر بال و پری نیست که نیست

سحر و نافله و چشمِ تری نیست که نیست

 

در من خسته پس از این همه سال آزادی

حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

 

رحمت حسین

عبدی که بود پست و هوسران‌تر از همه

برگشته سر به زیر، پشیمان‌تر از همه

 

از خود فرار کرده غلام فراری‌ات

سوی تو بازگشته گریزان‌تر از همه

 

چه مبارک سحری است

شب جمعه دل ما گفت علی، گفت حسین

رو به درگاه خدا گفت علی، گفت حسین

 

از همه رانده شده چشم بر این در دارد

بنده‌ای غرق خطا گفت علی، گفت حسین

 

ذکر حسین

هرچند که خسته از گناه آمده‌ام

با حال بد و روی سیاه آمده‌ام

 

امشب شب قدر است، یقین می‌‌‌بخشی

با ذکر حسین و اشک و آه آمده‌ام

 

تمنای روز ظهور

به حق خدای شب قدرها

بیا‌ ای دعای شب قدرها

 

حضور تو تنها نفس می‌‌‌دهد

به حال و هوای شب قدرها

 

کاش قرآن به سر بگیرم من

سفره‌دار خدا، امام زمان

دگر امشب بیا امام زمان

 

شب قدر است هر کجا هستی

التماس دعا، امام زمان

 

جود بی انتها

ای عزیز خدا، امام زمان

صاحب روضه‌ها، امام زمان

 

بر سر و سینه می‌‌‌زنی ‌ای وای!

فرق او شد دو تا، امام زمان

 

دل شعله‌ور

 

از شرار دل من چشم ترم می‌سوزد

دل من بیشتر از زخم سرم می‌سوزد

 

مثل نخلی که فتاده است کنار دریا

دل گرفته شرر و چشم ترم می‌سوزد

 

بابا بگو...

از تو سر و ز مادر من سینه‌ای شکست

تا صبح حشر بر سر و بر سینه می‌‌‌زنم

جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست

دارم به جای چند نفر سینه می‌‌‌زنم

 

لحظۀ پرواز

جادۀ وصل علی و فاطمه هموار بود

لحظۀ پرواز روح حیدر کرّار بود

 

رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی‌اش

یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود

 

گویا جواب کرده طبیبت حسین را

بابا بمان که هستی زینب فدای تو

گویا نوشته‌اند شهادت برای تو

 

مانند روز آخر زهرا شدی پدر

قالب تهی مکن که نبینم عزای تو

 

حیدر بی مثال عاشورا

چشم‌های به رنگ خونت را

بر پرستار خود کمی وا کن

دل من شور می‌‌‌زند بابا

گریه‌های مرا تماشا کن

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×