دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
راوی زخم‌‌های دیرین

کودکی باغی از ریاحین است

آسمانش ستاره‌ آذین است

 

کودکی فصل خوب خاطره‌هاست

و پر از روز‌های شیرین است

 

سلام بر بدن بی سری که عریان شد

هجوم موج بلا را به چشم خود دیدم

غروب کرببلا را به چشم خود دیدم

 

به سر زنان پی عمه به روی تل رفتم

ذبیح دشت منا را به چشم خود دیدم

 

آن غروب غریب

آه! یادم نمی‌رود هرگز

غم جانسوز غارت خلخال

حملۀ نابرابر لشگر

به زنان و به خیمه و اطفال

 

شمشیر چوبی

با دستای زخمی و تاول زده

خودم مشک سوراخ رو برداشتم

رقیه تو گوشاش گوشواره بود

یه شمشیر چوبی اگه داشتم...

 

سفر تلخ

آن روز‌های شعله‌ور یادم نرفته

دستان تبدار پدر یادم نرفته

 

دریا همان نزدیکی، اما تشنه بودیم

بیتابی و چشمان تر یادم نرفته

 

اوج غربت

مسلمان نه! بگو دنیا پرستند

که در بین حرم حرمت شکستند

به قصد خونت ‌ای خون خداوند

همه زیر عبا شمشیر بستند

 

کوچه‌گرد غریب

کوچه‌گرد غریب می‌داند

بی‌کسی در غروب یعنی چه

عابر شهر کوفه می‌‌فهمد

بارش سنگ و چوب یعنی چه

 

عزیز نرگس

تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا می‌گیره

دلم هوایی می‌شه و بونۀ آقا می‌گیره

 

این روزایی که دم به دم غریبی رو حس می‌کنم

با گریه یاد غربت عزیز نرگس می‌کنم

 

عرش فتاده از فرس

کاش کمی صرف خدا می‌‌شدم

از همه جز خدا، جدا می‌‌شدم

 

کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»

علیه نفس خویش پا می‌‌شدم

 

ستارۀ زخمی

تنهاترین غریب، کجایی پسر عمو؟

کشته مرا هوای جدایی پسر عمو

 

زخمی‌ترین ستارۀ دارالاماره‌ام

آماده‌ام برای ر‌هایی، پسر عمو

 

ما را نوشته‌اند شکار کمند یار

تا نغمۀ حسین نوایش به ما رسید

دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید

 

ما را نوشته‌اند شکار کمند یار

شکرخدا که زلف ر‌هایش به ما رسید

 

روضه‌های ناب

بنا شدیم که باشیم ما خراب حسین

به فکر برده مرا روضه‌های ناب حسین

به لحظه‌‌های پر از بهت و التهاب حسین

به ناله‌‌های رباب و دل کباب حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×