دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قصیدۀ طفلان حضرت زینب سلام الله

هر‌که دنبال تو، اوج سحرش بیشتر است

اثر آه دل شعله‌ورش بیشتر است

 

از حرم آمده‌ام با تو بگویم هرکس

بیشتر دل ببرد، در به درش بیشتر است

 

قربان آن دو چشم که گریان زینب است

عمری گریستی و غمت ناشنیده ماند

در سینه‌ات صدای تو ‌ای نوردیده! ماند

 

هیئت تمام شد، همه رفتند شام قبل

اما هنوز مادر قامت خمیده ماند

 

از جنس نور

یکباره از تعلق دنیا رها شدی

خاک تو پاک بود و چنین کیمیا شدی

 

در تو طلوع کرده یقین دوبار‌ه‌ای

از جنس نور بودی و محو خدا شدی

 

ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس

کنج خرابه، سوخته موی مرا ببوس

تو محرمانه سرّ مگوی مرا ببوس

 

مثل لب تو خورده ترک دور چشم من

ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس

 

کبوتر حرم

مگر قرار نشد کربلایی‌ام بکنی؟

ترحمی به غم این جدایی‌ام بکنی؟

 

کبوتر حرمی‌ام، ولی بدون حرم

مگر قرار نشد که هوایی‌ام بکنی؟

 

ما عاشقیم، عاشق آقای کربلا

هر روز صبح زود، به آقا سلام کن

یا گریه‌کن برای غمش، یا سلام کن

گر مثل من به کرب و بلایش نرفته‌ای

هر جا نشسته‌ای ز همانجا سلام کن

 

بین سجده حاجت کرب و بلا را خواستم

باز هم با روضه‌‌هایت گونه‌‌هایم خیس شد

با نوای نینوا نی در نوایم خیس شد

 

شور ذکر تو نمک پاشید، بین حنجرم

چشم‌های هیئتی‌ها با صدایم خیس شد

 

تربتی از کربلای تو برای من بس است

شمع هستم در عزای تو، برای من بس است

اشک می‌ریزم برای تو، برای من بس است

 

من به هر چیزی که دادی و ندادی راضی‌ام

تا ابد هستم گدای تو، برای من بس است

 

سیل اشک‌

حس می‌‌کنی زمین و زمان گریه می‌‌کنند

وقتی که جمع سینه‌زنان گریه می‌‌کنند

 

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»

در ماتم تو، پیر و جوان گریه می‌‌کنند

 

طوفان‌سوار

زین دو، طوفان‌سوار می‌‌سازد

مرد روز شکار می‌‌سازد

 

زلفشان را به شانه می‌‌ریزد

چند تا آبشار می‌‌سازد

 

کبوتر

وقتی کسی ز جان خودش دست می‌کشد

از هستی و جهان خودش دست می‌کشد

 

وقتی که آفتاب دلش می‌‌کند غروب

از ماه آسمان خودش دست می‌کشد

 

گل بی خار

به یا قدوس، به یارب، به زینب

عبادت می‌کند هر لب به زینب

خدا را دیده‌ام امشب به زینب

بدهکار است این مذهب به زینب

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×