دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فریاد از تو

 

اى یزید! این همه بیداد مکن، داد از تو!

 کس ندیده است چو ما این همه بیداد از تو

 

در جهان، خانه‌ی ظلم و ستمت ویران باد!

 ز آن که ویران شده بس خانه‌ی آباد از تو

تنور خولی

به تاخت می‌رود و از خزان خبر دارد

به تاخت می‌رود انگار بار سر دارد

 

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است

و پای مرکب او را ببین که پر دارد

گل آتش

به خولى بگفت آن زن پارسا:

که را باز از پا درآورده‌‏اى؟

 

که در این دل شب چو غارت‌گران

برایم زر و زیور آورده‌ای

 

وقایع کوفه و خانه خولی ملعون

شب یکشنبه بود از ماه شعبان

شراره زد به دل، عشق شهیدان

 

فتادم باز یاد پادشاهی

که بهر اوست از مه تا به ماهی

 

 

آیۀ نور

 

چون ز پا افتاد شه در راه عشق

پس به سر پیمود ره، آن شاه عشق

 

خولی آن سر را که پُر ز اسرار بود

با  سر اندر جست‌وجوی یار بود،

 

تنور غم

 

باز آهم، آتشی افروخته

                        در تنور غم، دلم را سوخته

 

آن شنیدم خولی بیدادگر

                        داشت با خود، رأس نور دادگر

ارمغان

 

در دل شب کرد بر کوفه ورود

                        وندر آن دم، قصر را در، بسته بود

 

لاجَرَم، «سر» را به سوی خانه بُرد

                        بُرد و بر کنج تنور آن را سپرد

مشرقستان تجلّی

از تنور خولی امشب می‌رود تا چرخ، نور

آفتاب چرخ، حسرت می‌برد بر این تنور

 

گر، نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است

از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب، ظهور؟

خاکستری

وحی است و به خاکیان نزولی دارد

ماه است و به چاه‌ها حلولی دارد

 

از ظاهر خاکستری‌اش هیچ نپرس

این سر خبر از تنور خولی دارد

کوتاه سروده
بمیرد حرمله

چقدر آن قافله شرمنده‌ام کرد

نشان سلسله شرمنده‌ام کرد

تو را نه، کاش مَشکَت را نمی‌زد

بمیرد حرمله، شرمنده‌ام کرد

کوتاه سروده
الهی بشکند دستان خولی

تو را بست از سرگیسو به نیزه

مگر تابت دهد هر سو به نیزه

 

الهی بشکند دستان خولی

تو را محکم زد از پهلو به نیزه

کوتاه سروده
جنگ تن به تیر

تن به تن

جنگ منصفانه است

تن به تیر

جنگ کودکانه است

حرمله

جنگ غیرمنصفانه‌ای شروع کرد

شیرخوارۀ حسین

قهرمان جنگ کودکانه شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×