دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حرمت کربلای ایران شد

ناگهان قید قیل و قال زدم

پرسه در عالم خیال زدم

به کتاب غزل که فال زدم ...

تا به اوج کرانه بال زدم

حرمت مثل کربلا زیباست

تا که پایم به این حرم وا شد

غصه از روی سینه‌ام پا شد

درد بی دردی‌ام مداوا شد

طبع خشکیده‌ام شکوفا شد

 

مرقدش کربلای ایران شد

آمده عشق را کند اثبات

مردی از خانوادۀ سادات

 

حسنی زاده‌ای جلیل القدر

ساقیِ باده‌ای جلیل القدر

ز حسین و ز حسن جلوۀ دیگر داری

 

افق فضل و شرف را قمری پیدا شد

یا که در طور ولایت شجری پیدا شد

باز از بحر ولایت گهری پیدا شد

نخل سرسبز ولا را ثمری پیدا شد

زائر کوی تو، زوار حسین بن علی است

تو که از نسل کریمانی و آقا هستی

حسنی گشته‌ترین سید دنیا هستی

 

آن ضریحی که ندارد به شما بخشیده

تو حرم دار حسن، زادۀ زهرا هستی

ری کربلا است یا تو حسینی؟

               

رود از جناب دریا، فرمان گرفته است

یعنی دوباره راه بیابان گرفته است

 

تا حرف آب را برساند به گوش خاک

در عین وصل، رخصت هجران گرفته است

 

هم تا بهار را به جهان منتشر کنند

دریا ز باد و باران، پیمان گرفته است

همسایۀ کربلا

              

خوش بو شده گیسوی نسیم از کرمت آویخته دست هر کریم از کرمت

 

آن روز که آبرو به ری بخشیدی همسایۀ کربلا شدیم از کرمت

مدح تو را امام زمان تو گفته است

            

ای دامن مدینه ری، کربلای تو

ای اهل فیض تشنۀ جام ولای تو

 

ریحانه ی امام حسن، سیدالکریم

ای اوفتاده جود و کرامت به پای تو

 

عاشق حسین

          

از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت

با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت

 

خواندند اهل معرفت او را نگین ری

با آن که نام و شهرت عبدالعظیم داشت

مقام تو ز مقامات کربلاست

          

با گنبدت قشنگ شده آسمان ما کهف حصین توست همیشه امان ما مهمان شهرما شدی و میزبان ما یاسید الکریم فدای تو جان ما

دارالسلام سوختن ما شدی بس است اصلا همینکه هموطن ما شدی بس است  

بوی بهشت کرببلا دارد این حریم

  

از فیض این حرم چقدر با صفاست ری سر منشأ تلألؤ نور خداست ری فرموده‌اند شعبه‌ای از کربلاست ری اصلا بگو نگین سلیمان ماست ری

مبهوت این سخاوت و لطف و کریمی‌ام با این وجود حضرت عبدالعظیمی‌ام

 

پر می‌کشیم از حرمت محضر حسین

این جاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست

خیلی گران تمام شده و مُلک خون بهاست

هر گوشه زین دیار اگر هیئتی به پاست

پشت قباله و سندش یک سر جداست

 

زان روز که معامله شد سرزمین ما

ری نیست نام آن و شده وادی البکا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×