دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روسپید

رو سیاهی که می‌رسد اینجا، عاقبت روسپید خواهد شد

سیب می‌بوید و کنار حسین، در نهایت شهید خواهد شد

 

هرکه گندم نداشت خوشۀ او، هر که خالی‌ترست توشۀ او

خرمنش می‌شود پر از برکت، کوله‌اش پر امید خواهد شد

 

کلاغ سیاه

به روی سیم‌های برق است و

در نگاهش عجیب غم دارد

خوب پیداست این کلاغ سیاه

چقدر حسرت حرم دارد

 

رو سپید

رو سیاهی که می‌رسد اینجا، عاقبت روسپید خواهد شد

سیب می‌بوید و کنار حسین، در نهایت شهید خواهد شد

 

هرکه گندم نداشت خوشۀ او، هر که خالی ترست توشۀ او

خرمنش می‌شود پر از برکت، کوله‌اش پر امید خواهد شد

 

به میدان رفتن غلام حضرت سید الشهداء (ع)

 

ز زلف عنبرین یار مهوش

شده این خاطر زارم مشوش

 

ز خال هندویش روزم سیاه است

مگو هندو که خال روی ماه است

سواد اعظم

 

ای دریغا! عمر شد صرف گناه

چهره‌ی دل از معاصی شد سیاه

 

شست‌وشوی ظاهری نبْوَد مفید

کی سیه زین شست‌وشو گردد سفید؟

ابوذر کربلا

 

بار دیگر بندبندم، نی شده

خونم اندر شیشه‌ی دل، می‌ شده

 

نی، نوای نینوایی می‌زند

سینه، ‌ساز کربلایی می‌زند

 

طیّب

دید چون شاه شهیدان را غریب

داد از کف، «جون»، آرام و شکیب

 

آمد و افکنْد خود بر پای شه

بوسه زد بر پای گردون‌سای شه

 

مشکین خامه

خامه‌ی مُشکین گرفت از مشک، لون

تا نویسد قصّه‌ی دل‌جوی «جون»

 

جون هم بود از غلامان سیاه

با سیاهی، روشن و رخشان چو ماه

 

شبیه کتیبه

به دیر و بتکده و کعبه و کنشت! حسین!

به تربتی که خدا بذر عشق کِشت! حسین!

 

از این زمین نروم یک قدم که دست خدا

ز خاک کرببلایت گلم سرشت، حسین!

 

غلام سیاه رنگ

 

 

از لشگر امام، غلامی سیاه‌رنگ

خالِ سوادِ کشور هند و دیار زنگ

 

آمد به پیش آن شه و گردن نمود کج

درخواست کرد از شه لب‌تشنه، اذن جنگ

نعمت فردوس

 

آمد یکی غلامِ سیه‌‌چهرِ دل‌سپید

دل در برش ز شوق شهادت همی تپید

 

آزاد کرده بودش اندر ره خدا

چرخ سپید، چشم سیاهی چو او ندید

فروغ صدق

سلام باد به جون! آن که روح والا داشت

نشان عشق و ارادت ز پنج مولا داشت

 

شد از نگاه ابوذر، مس وجودش زر

فروغ صدق و سعادت، در او تجلّی داشت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×