دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
أین الحبیب؟

دست در دست باد می‌‌ریزد

به روی شانه گیسوان سپید

موج در موج می‌‌تراود نور

از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید

 

دیدم آخر آنچه را نادیدنی است

در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست

همچو نی در بند بندش ناله‌هاست

 

با خیال لاله‌ها صحرانورد

راه می‌پوید ولی با پای درد

 

قربانی دلبر شدن هم صبر می‌خواهد

بی شک فراق از یار را یعقوب می‌فهمد در عمق آتش سوختن را چوب می‌فهمد

 

دل صیقلی باشد، همیشه رونقش برجاست این اصل را فیروزۀ مرغوب می‌فهمد

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی

حبیب رفت به میدان، چه رفتنی! چه قیامی!

 

سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان

هنوز در پی بویی که می‌رسد به مشامی

پای عشق حسین چون شیرم

من کی‌ام؟ خاک زیر پای حسین

گرد نعلین بچه‌های حسین

تا شنیدم شبی صدای حسین

آمدم سمت کربلای حسین

راه عاشقی

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد

خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

 

سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!

جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد

پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است

در عشق بازی از طفولیت نجیب است

یار غریبی‌های مولای غریب است

 

یک بار هم در کودکی جان داده بهرش

او زنده با انفاس یار و بوی سیب است

شمع شب تار ما

ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب

در یک جهان غم آمده، غمخوار ما، حبیب

 

زینب دعات کرده، رسانده تو را سلام

زیرا شدی به غربت ما یار ما حبیب

رفتن حبیب بن مظاهر به میدان

شبی از خواب خوش گردیده بیمار

نمودم پیروی از طبع سرشار

 

فتادم من به فکر عشق بازی

که دارد در دو عالم سرفرازی

 

حبیب بن مظاهر اسدى

سلام ما به حبیب و مرام مطلوبش!

 که شد دوبار فدایىّ راه محبوبش

 

مبارزى که ز نامش عدو به وحشت بود

 فرشته‌اى که شده دیو نفس، مغلوبش

 

حضرت مسلم بن عوسجه و حضرت حبیب بن مظاهر

 

گفتار دل‌کش شه و رفتار دل‌فریب

از کوفه کَند، پاى دل مسلم و حبیب

 

عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را

پوید به پاى جان و نیندیشد از رقیب

 

جانبازی

ای گروه از محبّت بی‌نصیب!

من حبیبم، من حبیبم، من حبیب

 

خشم حق گردیده ظاهر، بنگرید

جنگ فرزند مظاهر بنگرید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×