دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حدیث حادثه

 

جان حر اینجا میان برزخ است

در دوراهیّ بهشت و دوزخ است

 

گر چه دل، هر دم بیاید، دیر نیست

کربلا را فرصت تأخیر نیست

عاقبت به خیر

تا که را خود عاقبت گردد به خیر؟

در مقامِ عشق، چون حرّ و زهیر

 

شور حق هر جا که ظاهر می‌شود

یک حبیب ‌بن مظاهر می‌شود

 

عشق تنهاست

شهادت می‌دهد حُر؛ عشق تنهاست

در این تنهاترین دَم، سخت زیباست

 

مگو با خویشتن دیرست و دورست!

درآ از خویش، این سو نورِ نورست

شهادتنامه امضا می‌کنم

شهادت می‌دهد حُر؛ شرمسارست

از این دَم بندۀ پروردگارست

 

خداوندا! تو شاهد باش! ... هستم

به تو، با تو ... و گرنه بت‌پرستم

حبّ مادرم

یا غربت لشکرم نجاتت داده

یا گریۀ خواهرم نجاتت داده

 

با آن همه کاری که تو کردی بی‌شک

حب تو به مادرم نجاتت داده

توبه

با اشک و نوا و ماتم و حال عزا

جاری کردی روی لبت «یا زهرا»

 

برگرد که توبه‌ات قبول است، قبول

با اینکه شکسته ای دل زینب را

ماجرای حُر

دوش گفتم با حریفی با خبر

کاندرین مطلب مرا شو؛ راهبر

 

دشمنی حر و بذل جان چه بود؟

اول آن کفر آخر این ایمان چه بود؟

در بیان انقلاب حال آن حضرت

ز آن نمی­‌آرم برآوردن خروش

ترسم او را آن خروش آید به‌گوش

 

باورش آید که ما را تاب نیست

تاب کتان در بر مهتاب نیست

قدم در وادی تقدیر بردار!

در آن آغازهای تلخ غم‌بار

رجزخوان نعره زد آن سبزِ سالار؛

 

ـ «حسین و اضطرابِ مرگ، هیهات!

گریز از التهابِ مرگ، هیهات!‍

 

آزادمرد

چه پیش آمد که حُر زیر و زِبَر شد؟

چه پیش آمد که آن‌سان شعله‌ور شد؟

 

به روحش خرمنِ آزادگی داشت

برای سوختن آمادگی داشت

کربلای نخست

یک چشم در بهشتم و

یک چشم

دوزخی!

 

دوباره حُر شد و آزاد در دشت

پرید از این رجز، خواب از سرِ حُر

مبادا بگذرد آب از سرِ حُر!

 

که بی‌تردید در خواب گران بود

در آن خوابِ گران، آشفته‌جان بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×