دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خون بخواه عباس!

تو رفته‌ای و حرم مانده بی پناه؛ عباس

نهان شده ست به ظلمت تمام ماه؛ عباس

 

غریب بود برادر، غریب تر شده است

از آن زمان که نگاهش به راه...آه؛ عباس

خاک بهشت

این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست ریگ ملکوت است، عقیق یمنی نیست افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست

جواب رد

جواب رد دادی خاندان مادری‌ات را

که آشکار کنی غیرت برادری‌ات را

 

عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟

فرات منتظر است اقتدار حیدری‌ات را

 

کسی ندید که یک لحظه هم بروز ندادی

در آن شکوه عقابی دل کبوتری‌ات را

برادرم دریاب (به مناسبت تاسوعای حسینی)

نه آب آمده نه آبرو گذاشته‌اند

حدود دین خدا را فرو گذاشته‌اند

 

نماز خون خدا با تیمم و این قوم

چه‌قدر مَشک برای وضو گذاشته‌اند

پدر قنوت گرفته تو را برای خدا

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت

و ایستادی امروز روی پای خودت

 

نشان بده به همه چه قیامتی هستی

و باز در پی اثبات ادعای خودت

قدت شبیه قامت سقا شده، ببین!

چشمی که بسته‌ای به رخم وا نمی‌شود  یعنی عمو برای تو بابا نمی‌شود  ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن  عمه حریف گریۀ زن‌ها نمی‌شود   

دریای عطش (بند چهارم)

ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم

ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم

 

بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس

بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم

 

بعد از غزل کوچۀ افروخته و در

بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم

 

دریای عطش (بند دوم)

پر می‌زند از سمت زمین تا به هوا خون این رنگ دل‌آزار ِغروب است و یا خون؟

 

بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند

بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون

با احتیاط لالۀ ما را پیاده کن

با احتیاط لالۀ ما را پیاده کن

عباس جان، سه سالۀ ما را پیاده کن

 

با احتیاط بار حرم را زمین گذار

زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

 

 

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید  بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

 

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم  خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

 

خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است  خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

دریای عطش (بند سوم)

بگذار بگویم کمی از زخم چشیدن از تاول برپا و به هر گوشه دویدن

 

از مادر بیمار به دنبال، دواندن از کودک نه ساله به زنجیر کشیدن

ماهی تشنه

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد

و قطره‌قطره تمام  فرات را گل کرد

 

لبان ماهی تشنه درون گهواره

میان شرم نگاهش دوباره دل‌دل کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×