دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اقرار

 

خطبه‌هایی را که زینب ساز کرد

مشت دشمن، پیش مردم باز کرد

 

مستی شب رفت و روز آمد پدید

خود از آن مستی به هوش آمد یزید

بیت‌الغزل

زینب، آن گردون عصمت را قمر

از فروغش، مهر رخشان، جلوه‌گر

 

مام را در صورت و معنی، نشان

فاطمه در هیأت زینب، عیان

 

مسجد جامع دمشق

روز آدینه یزید زشت‌نام

رفت سوی مسجد مشهور شام

 

داد فرمان، منبری بگْذاشتند

خود خطیبی را بر آن واداشتند

 

بیت الصّنم

آه! چشم خامه‌ام، خون‌بار شد

کار محنت‌نامه‌ام، دشوار شد

 

دور وارون سپهر نیل‌فام

داد خاصان را مکان در بزم عام

 

سرّ حق

 

سرّ حق، سر بر کف و سرگرم سِیر

هم ز خود بیگانه گشته، هم ز غیر

 

بر سر سودایی‌اش، سودای دوست

سر به کف بگْرفته و جویای دوست

ظهر عاشورا

 

سر حسین، چو در مجلس شراب رسید

فغان اهل حریمش به آفتاب رسید

 

هنوز خاک عزا، باد می‌کند بر سر

از آن خزان که به گل‌گشت بوتراب رسید

فاتح شام

زینب آمد شام را یک باره ویران کرد و رفت

اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

 

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

 

«کهیعص»

مبهوتم از نظاره ظرف طلای تو

اینجا چرا کشیده شده ماجرای تو

 

تا این که جای بهتر از اینجا مکان کنی

دامن گرفته‌اند یتیمان، برای تو

خطبۀ نغز (مجلس شوم یزید)

 

ندانى که خاتون در آن دم چه دید

که چون صبح صادق، گریبان درید

 

سرى هم‏چو خور، دید در طشت زر

دهانى چو غنچه، لبى چون شکر

بگو

یکی این‌سان، یکی این‌گونه باید

که شام و کوفه را رسوا نماید

 

ببین پیشانی زینب شکسته

بگو اخت المصائب لب گشاید

 

مجلس ظلمانی

 

آنَک سر امیر، به «دار الاماره» بود

طشت طلا، محلّ طواف ستاره بود

 

در گوشه‌ای ز مجلس ظلمانی یزید

بهت غریب دختر بی‌گوشواره بود

 

حقیقت پاک

 

خون­مرثیه‌ات که بر لب آمد

گفتند دوباره زینب آمد

 

آتش به تبار کوفه افتاد

خورشید شکفته در شب آمد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×