دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
باغ خاطرات

 

خواب دیدم در این شب غربت

خواب دشتی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم، خواهر

طمعۀ گرگ‌های وحشی بود

 

هق هق لشکر

وای من خیمه‌ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمۀ سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

تفسیر بوریا

 

هر نی فغان نای تو را در می‌آورد

آوای ربنای تو را در می‌آورد

 

با اینکه زنده‌ای! چه حریصانه نیزه‌دار

دارد لباس‌های تو را در می‌آورد

 

غیرت الله من خیالت جمع

پیش من نیزه‌ها کم آوردند

به خدا سر نمی‌دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی‌دهم به کسی

کوتاه سروده
تمام گرگ‌ها در قتلگاه و...

دل من داغدار رفتن تو

به روی خاک این صحرا تن تو

 

تمام گرگ‌ها در قتلگاه و

چه دعوایی سر پیراهن تو ...

کوتاه سروده
نگاه آخر

نه تنها زخم‌ها بی التیام است

حدیث غربت او ناتمام است

 

میان قتلگاه افتاده اما

نگاه آخرش سوی خیام است

کوتاه سروده
امان از بی‌حیایی‌های دشمن

تو که رفتی کشید آتش زبانه

حرامی حمله‌ور شد وحشیانه

 

امان از بی حیایی‌های دشمن

امان از طعنه‌های تازیانه

با عشق و خون معامله شد جاودانگی

آن روز را مرور زمان باورش نشد

حتی یقین نه بلکه گمان باورش نشد

«قرآن به روی نیزۀ اعدا طلوع کرد»

تاجی به سر گذاشت سنان باورش نشد  

شعبۀ کوچۀ بنی هاشم

آمدی و شب سیاه من

عاقبت مثل روز روشن شد

همه دیدند من پدر دارم

روسیاهی نصیب دشمن شد

 

پیش او شکوه می‌کند زینب

بعد یک اربعین رسید از راه   غم به قلبی  صبور می‌آید 

قتلگه را دوباره می‌بیند  آنکه از راه دور می‌آید 

شعر ایرج میرزا دربارۀ شام غریبان

سرگشته بانوان وسط آتش خیام چون در میان آب، نقوش ستاره‌‏ها

 

اطفال خردسال، ز اطراف خیمه‏‌ها هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‏‌ها

عطر عود

 با این شتاب فکر کنم سر می‌آورد!

با این شتاب،حوصله را سر می‌آورد

 

می‌تازد و غنیمت جنگ غروب را

از چنگ سی هزار نفر، در می‌آورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×