دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نوبت قربانی

حج‌ات قبول نوبت قربانی تو شد

وقت سماع و سلسله‌جنبانی تو شد

 

احرام بسته‌اند ملائک به دیدنت

برخیز! وقت آینه‌گردانی تو شد

 

قامت معیار

آنجا که حرف قامت بالابلندهاست

گر بگذری قیامت بالابلندهاست

 

جایی که قامتت شده معیار، وصف سرو

در نوع خود ملامت بالابلندهاست

 

مثل دو بال پرستو

هم میان دست و بازو فاصله افتاده است

هم میان هر دو ابرو فاصله افتاده است

 

تیر سوزن شد، که دوزد پیکر او را به هم

بین اعضا از همه‌سو فاصله افتاده است

از عسل شیرین‌تر لحظۀ آرامش توست

قد کشیدی چقدر مرد شدی در سختی

مرد آن است که غالب بشود بر سختی

 

از عسل شیرین‌تر لحظۀ آرامش توست

شادی از اینکه رسیده‌ست به آخر سختی

 

حقایق و اوهام

در پردۀ حقایق و اوهام، مانده‌ای  

چون راز، در همیشۀ ایام، مانده‌ای

خورشیدی و، خیال به تو زل زدن محال!  

آنقدر واضحی، که در ابهام مانده‌ای

همراه کاروان

 

همراه کاروانی و همراه نیستی

گاهی مقابل منی و گاه نیستی

 

با تو تمام روز، شریک غمت شدم

همراه من در این شب جان‌کاه نیستی؟

باید ببارم

 

من از زبان باد شنیدم که تشنه‌ای

با من شنید عالم و آدم که تشنه‌ای

 

راهی شدم که آب برایت بیاورم

همراه با تمامی عالم «که تشنه‌ای»

 

رسم ادب

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، حالا، برادر‌م! چه بنوشم آب؟

این است راه و رسم ادب آیا؟ تو تشنه باشی و بشوم سیراب؟

 

در آب، عکس روی تو افتاده است، عکس نگاه ساده و معصومت

لالا، علیّ کوچک من! لالا، بی‌‌تابی‌ات ز چیست؟ عطش یا خواب؟

جواب‌شمشیر‌ها

 

تو را که چشمانت، هر که را جواب شدند

صفوف نیزه و خنجر، چرا جواب شدند؟

 

چه بود پرسشت؟ ای آینه! از این مردم

که سنگ‌های رها در هوا جواب شدند

میهمان

          

صبح اگر سر بزند زودتر ان شاء الله

می‌رسد همسفرم از سفر ان شاء الله

 

در گذر از سر هر خار دعا می‌کردم

نشود هیچ کسی در به در ان شاء الله

ماه و شهاب

بغض‌ها در چشم تو آیینه بندان می‌شود

اشک‌ها سر می‌رسد یکباره باران می‌شود

 

چار اسماعیل تو آمادۀ قربانی‌اند

آب بعد از آخرین قربانی عطشان می‌شود

 

مثل یعقوب نبی همواره با خود گفته‌ای

یوسفت می‌آید و مهمان کنعان می‌شود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×