دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مه اندوه

با شعلۀ در سینه نوشتم که بخوانی

تا شعلۀ پنهان دلم را بنشانی

 

افسوس، نسیم سحری، زود سفر کرد

گفتم که سلام من غمگین برسانی

قاصد

از من نثار جان شریفت، سلا‌‌م‌ها

ای محترم شده به سلامِ امام‌ها

 

ای قاصدی که جان تو امضای نامه بود

از تو گرفته «نامه بَری»، احترام‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×