دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قطره و دریا

کار‌ من و ضریح تو بالا گرفته است

قلبم میان پنجره‌اش جا گرفته است

 

اذعان کنند در حرمت کل زائران

هرکس که قطره خواسته، دریا گرفته است

 

در به در

سال‌ها هست که من دربه در اربابم

سال‌ها هست که او در پی کارم باشد

 

همۀ مردم دنیا اگرم ترک کنند

چه خیال است که ارباب کنارم باشد

 

منشور غم

بارالها! باز چون افتاده ‌حال؟

خود بدان پیشین نمانَد این هلال

 

دل، قرین با درد و ماتم آمده

گوییا ماه محرّم آمده

 

خسوف شفق‌گون

چون شه‌سوار علقمه‌، پا در رکاب شد

بر پا به خاک، شورش «یومُ ‌‌الحساب» شد

 

زآن شیر بیشه‌ی علوی، هر چه ترس بود

یک‌‌باره جمع، در دل خیل کلاب شد

 

خانۀ پدری

ز هر طرف، مه رخساره‌ات به جلوه‌‌گری است

خموش باد نگاهی که ناظر دگری است!

 

دو صد مسیح‌نفس مانده واله و مبهوت

که در فضای شفاخانه‌ات، عجب اثری است!

 

خداحافظ

خداحافظ ای چشم گریان چو ابر

خداحافظ ای چار تصویر قبر

 

خداحافظ ای خاک‌های بقیع

شب و روز محنت‌فزای بقیع

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×