دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به یاد کرب و بلا گریه می‌کنی

بین نماز، وقت دعا گریه می‌کنی با هر بهانه در همه جا گریه می‌کنی

در التهاب آهِ خودت آب می‌شوی می‌سوزی و بدون صدا گریه می‌کنی

وفا زانو زده در مکتب تو

صبوری غرق در تاب و تب تو

وفا زانو زده در مکتب تو

 

در این شش ماه یک دم هم نیفتاد

«حسینم واحسینا» از لب تو

پناه کاروان

کمر بر استقامت بسته زینب

که یک دم هم ز پا ننشسته زینب

 

اگر زینب پناه کاروان بود

تو هم بودی عصای دست زینب

شش ماه...

شش ماه شبیه روضه خوان می‌خواندی

از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندی

 

از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی

از طشت طلا و خیزران می‌گفتی

غربت جاودانه

آن ماتم بی‌کرانه را معنا کن

آن غربت جاودانه را معنا کن

 

یک بار برای زائرانت بانو!

تو ضربه‌ی تازیانه را معنا کن

مکتوم

 

شب قدری و قدرت مانده مکتوم

میان شیعه هم هستی تو مظلوم

فقط نام تو را بردیم گاهی

فدای غربتت! یا «امّ‌کلثوم»!

 

شمیم کوثر

 

در علم و فضیلت و ادب، دریایی

در عصمت و صبر و حلم بی‌همتایی

 

سجّاده‌ی تو شمیم کوثر دارد

تو آینه‌ی حقیقی زهرایی

 

 

آفتاب علقمه

  

فردوس ِدل، همیشه اسیر خیال توست

حتّی نگاه آینه، محو جمال توست

 

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آب نیست، زمزمه‌های زلال توست

روضه‌خوانی

شش‌ماه شبیه روضه‌خوان می‌خواندی

از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندی

از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی

از طشت طلا و خیزران می‌خواندی

 

 

خورشید نیزه‌ها

   

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

 

می آید از کنار شریعه شهاب‌وار

بسته است راه را به حرم، لشکر عدو

مسیحای عقلمه

  

ای آفتاب روشن شب‌های علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

 

داده است مشک تشنۀ تو آب را بها

ای آبروی آب! مسیحای عقلمه!

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست

   

بی شک تو صبح روشن شب‌های تیره‌ای

خورشیدی و به ظلمت این شام، چیره‌ای

 

تسخیر کرده جذبۀ چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره‌ای

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×