دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غیرت سرخ هاشمی

آب؟ ... نه... اتهام تلخی بود که به دستان تو نمی‌آمد

 تو که دریای بیکران بودی، تشنگان غریب صحرا را

آه! بعد از چقدرها تاریخ، من هنوز از خودم پشیمانم

که چرا سد رفتنت نشدم؟... که چرا چشم‌های سقا را

عریانی زمین

پیراهنی که سخت سیاه است و گریه‌دار

روزِ مرا کشانده به شب‌های آزگار

 

پیراهنی که داغ تو را ارث برده است

از صفحه‌های تیره و تاریک روزگار

مردی از جنس همین پاییز

خوب دقت کن تماشا کن، این غروب ارغوانی را

خوب در خاطر نگه دار این، رستخیز ناگهانی را

 

بیش از اینها صبر کن آری، تا که در یادت نگه داری

شرح درد خطبه‌هایی که، بعدها باید بخوانی را:

 

غنچه‌های زخمِ پروانه... بال‌های کنده از شانه ...

رد شلاق خزان روی، لاله‌های قد کمانی را...

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×