دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ذبح عظیم

ای اشک معطّر شده از پلک محرّم

ای ریخته بر دامنم از چشمۀ زمزم

 

انداخته­‌ای بر جگرم سوز عطش را

جاری شده در سرخرگم خون محرّم

گریستم

دیشب برای خاطر مولا گریستم

بر زخم‌های پرپر آقا گریستم

 

با «یا حسین»­های دلم دم گرفته‌ام

وقتی به زیر خیمۀ مولا گریستم

 

سنگ‌ها شرمندۀ آیینۀ پیشانی‌ات

آیه‌ها جاری شدند از لهجه بارانی‌ات

یک به یک تفسیرشان در جلوه قرآنی‌ات

 

سوره‌های آسمانی را به وجد آورده‌ای

آفرین گفته خدا، بر طرز قرآن خوانی‌ات

بغض انارینه

آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت

باران غزل‌های خدا دور و برت ریخت

 

قرآنی و «والشّمس» نگاه تو غم‌آلود

بر خاک چه شد واژه به واژه «قمر»ت ریخت

مدح حضرت معصومه (س)
گوشه‌ای از بقعۀ مادر

ناگهان عطر سفر، راه معطّر باشد

بغض آتش زده در سینۀ مجمر باشد

 

آسمان پشت سرت کاسۀ آبی پاشید

خواست در بدرقه‌ات پلک زمین تر باشد

 

جاده بر دوش کشیدت که سفر هموارست

مقصدت عشق شد و طوس و برادر باشد

بغض انارینۀ ۲

خورشید که شد تجزیه، ترکیب ندارد

نوری است به هم ریخته، ترتیب ندارد

 

گودال پر از بغض انارینۀ سرخی است

این سرخ معطر شده را سیب ندارد

 

بغض انارینه

آسمان تاب ندارد تب جانکاه تو را

وزمین طاقت یک گریۀ کوتاه تو را

 

خواستی در عطش قافله فریاد کنی

بغض آمد به گلو، بست گلوگاه تو را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×