دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو تا دست

نثار مقدم مولا، دو تا دست

زمین افتاده از سقّا، دو تا دست

 

چه خواهد آورد در صبح محشر

به روی دست خود زهرا: دو تا دست

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

تا بادهای وحشی صرصر بلند شد

بوی انارهای معطّر بلند شد

 

نیزارهای سوخته جان شور می‌زدند

تا بر فراز نیزۀ خون، سر، بلند شد

 

آیات وحی از لب عطشان شنیدنی است

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

خبر داغ

آن باد که آورده ز مقتل خبرت را

پاشیده به هر جا خبر شعله‌ورت را

 

در سطر خبرهای جهان داغ‌ترین است:

در ظهر عطش سوخته دریا جگرت را

 

دعوا سر این بود که از نسل غدیری

این قوم فقط داشته بغض پدرت را

کوتاه سروده
دست استجابت

دو دست استجابت پر درآورد

ز کار آسمان‌ها سردرآورد

 

دو تا دست دعا، الله‌اکبر!

سر از گهوارۀ اصغر درآورد

کوتاه سروده
مگو از ماجرای قتلگاهش

به روی نیزه شد سرها، دوبیتی!

چه آمد بر سر مولا، دوبیتی؟

 

مگو از ماجرای قتلگاهش

شکستی قلب زهرا را، دوبیتی!

کوتاه سروده
یک جرعه آتش

الهی! باغ گل‌ها از فراتش

به آبی بستگی دارد حیاتش

 

دل دریایی‌ام را شعله‌ور کن

بنوشم از عطش یک جرعه آتش

کوتاه سروده
دلم آتش گرفت از هرم آهت

شکفتم مثل گل با هر نگاهت

دلم آتش گرفت از هرم آهت

دعا کردم که با لب‌های خشکم

بمیرم در کنار قتلگاهت

کوتاه سروده
دویدم...

پرید از جا دلم، آخر دویدم

برای خاطر خواهر دویدم

 

به شوقت دست و پا گم کرده بودم

پی آب آوری با سر دویدم

کوتاه سروده
عطش

عطش آتش به دل جا می‌گذارد

قدم بر روی لب‌ها می‌گذارد

 

مگر عبّاس آب آور عطش را

به حال خود رها وا می‌گذارد

کوتاه سروده
خیمه‌هایت

عطش، آتش، تب کرب و بلایت

فقط یک گوشه‌ای از ماجرایت

خدا قسمت کند آتش بگیرد

دل من هم شبیه خیمه‌هایت

از حرم تا قتلگاه با حضرت عباس (ع)

برداشته با غیرت خود مشک و علم را

آرام کند رفتن او قلب حرم را

 

برخاست سراسیمه و آشوب به پاشد

می‌رفت که برهم بزند نظم ستم را

کوتاه سروده
منّت آب

کمر بستی، کمر برهمّت آب

نبردی از عطش، حیثیّت آب

 

ندادی روی خوش هرگز نشانش

نرفتی زیر بار منّت آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×