دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صبح صادق

چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت

مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت

 

میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود

که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت

 

فطرت اویس

 

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت

هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت

 

شعر علیل و واژۀ بی‌اشتهای آن

با اشک‌های شوق تشرف شفا گرفت

نالۀ آدم

یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت

آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

 

الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد

این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

 

مسافر

یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت

آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

 

الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد

این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

سپهر عاطفه

ای به سپهر عاطفه بی‌قرین

ستارۀ مدینه امّ‌البنین

 

قدر تو در جهان نبوده معلوم

قبر تو در جوار چار معصوم

آرزوی فرات

شاعر اگر که خرمن مضمون به دوش داشت عالم هزار چشمه اگر عقل و هوش داشت

 

در فهم تو توان تفکر نداشت باز در مدح تو زبان به تحیّر خموش داشت

در تنور

امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور

حال و هوای نافله پیداست در تنور

 

دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست

امشب نماز یار فراداست در تنور

در سینۀ تو روضۀ گودال مانده است

در این بهار چهره دم از گل نمی‌زنیم

با نغمۀ تو خنده به بلبل نمی‌زنیم

 

معراج می‌رویم چو شبنم نه مثل رود

یعنی قدم به خاک تنزل نمی‌زنیم

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

اندوه‌های قلب تو از سرمه رنگ داشت

از زخم، صبح آینه‌ات شام زنگ داشت

 

خون بود لخته لخته به چشم تو می‌نشست

لختی اگر وداع برادر درنگ داشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×