دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صدای جرس

تا تو بودی، نفس آینه دلگیر نبود  

در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود

بی تو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت  

از دلم پرس که این گونه زمین گیر نبود

 

ورق پاره‌های قرآن

به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت

نشسته بود و سرش، در خم گریبان داشت

 

بلند مثل سپیدار ـ ناگهان ـ رویید

در آن دیار که رگبار، تیغ و طوفان داشت

 

جهان ندید از این لاله تازه‌تر هرگز

اگر چه باغ، از این لاله‌ها فراوان داشت!

 

 

به کودک ششماهۀ امام حسین (ع)
مُهر عاشورا

هوای العطش نای گلِ اناری شد

ترانه خشک شد و آب، زخمِ کاری شد

 

ضریح زخم بلندش در آن تبسم سرخ

هوای بالِ هزار آسمان، قناری شد

به سقای کربلا
کنار علقمه

دستی که طرح چشم تو را مست می‌کشید صد آسمان ستاره از این دست می‌کشید

برد بلند شرقی پیشانی‌ات به روز خورشید را به کوچۀ بن بست می‌کشید

مثل خورشید آسمان‏ پیماست

یک عَلَم بی‏ صاحب افتاده است، چشمش اما رو به صحراهاست گفت : اینک می‏‌رسد مردی، کاین عَلَم بر دوش او زیباست

شانه‏‌های حیرتش لرزید، اشکِ خود را در عَلَم پیچید گفت با خود: کیست او کاینجا، نیست اما مثل ما با ماست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×