دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند دوازدهم از ترکیب بند محتشم کاشانی

ای چرخ، غافلی که چه بیداد کرده‌ای

وز کین چه‌ها در این ستم آباد کرده‌ای

 

بر طعنت این بس است، که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

بند یازدهم از ترکیب بند محتشم کاشانی

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانۀ طاقت خراب شد

 

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

بند دهم از ترکیب بند محتشم کاشانی

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

 

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطۀ عقوبت اهل جفا ببین

بند نهم از ترکیب بند محتشم کاشانی

این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

 

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

دود از میان رسانده به گردون حسین توست

بند هشتم از ترکیب بند محتشم کاشانی

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

 

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

بند هفتم از ترکیب بند محتشم کاشانی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار

 

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

بند ششم از ترکیب بند محتشم کاشانی

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریدۀ رحمت قلم زنند

 

ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

بند پنجم از ترکیب بند محتشم کاشانی

چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید

 

نزدیک شد که خانۀ ایمان شود خراب

از بس شکست‌ها که به ارکان دین رسید

بند چهارم از ترکیب بند محتشم کاشانی

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسلۀ انبیا زدند

 

نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید

ز آن ضربتی که بر سر شیرِ خدا زدند

بند دوم از ترکیب بند محتشم کاشانی

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون، بی ستون شدی

 

کاش آن زمان در آمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

بند دوم از ترکیب بند محتشم کاشانی

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا

در خاک و خون فتاده به میدان کربلا

 

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست (قصیدۀ محتشم کاشانی)

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

 

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بُکاست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×