دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آه از دمی که شهر مدینه خبر شود

من هم به روی نیزه ببین گریه می‌کنم

بر ماجرای توست چنین گریه می‌کنم

 

کلی نگاه دور و برت پرسه می‌زند

اصلا فقط برای همین گریه می‌کنم

 

دست

افتاده بود در تب کشف و شهود دست وقتی که برد در نفس گرم رود دست با دست پر اگرچه به ساحل رسید رود دریا کشید از عطش سرخ رود دست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×