دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعشعۀ کمال

حمد! کز موهبت بار خدا، عزّوجل

 باز خورشید مکان یافت، به اورنگ حمل

 

میر فروردین کو عزل شد از امر خزان

 باز تشریف به بر کرد و برآمد به عمل

 

ستودۀ یزدان

چو افکنْد خورشید، بر رخ، حجابش

جهان قیرگون آمد از احتجابش

 

خوش انداخت بر رخ، نقابی ملمّع

چو از چهره برداشت، زرّین حجابش

 

در این خرگهِ مُشکْ رنگِ مرصّع

که میخش جُدَی، کهکشان شد طنابش،

 

مژدۀ جای‌گاه

 

چون شب جان‌سوز عاشورا رسید

                        تشنگان را موسم غوغا رسید

 

«قره‌العین» نبی می‌خواست باز

                        که حقیقت را نماید از مجاز

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×