دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه خون گرفته

 

ای ماه خون‌گرفته! که امشب برآمدی

نازم سرت! به سرکشی از دختر آمدی

 

تو باغبان عشقی و از دشت لاله‌ها

در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی

 

مونس من

 

کاروان رفت و من سوخته‌دل، جا ماندم

آه! کز ناقه بیفتادم و تنها ماندم

 

همرهان بی‌خبر از من بگُذشتند و دریغ!

من وحشت‌زده در ظلمت صحرا ماندم

گوهر خرابه‌

 

 جهان و دور زمانش خرابه‌ها دیده است

خرابه‌ایّ و جهانی صفا، کجا دیده است؟

 

حریم اهل محبّت، خرابه‌ی شام است

در آن حرم دل ما، جلوه‌ی خدا دیده است

 

الفت قدیم

 

پدرم، این پسر فاطمه مهمان من است

عمّه! مهمان نه؛ که جان من و جانان من است

 

کنج ویرانه‌ی شام و سر خونین پدر

آسمان در عجب از این سر و سامان من است

مهمان راهب

 

ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی

تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟

 

ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟

کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی

هلال من

ای هم‌سفر! که با سر پاکت سفر کنم

خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم

 

قرآن ناطقم! به سرم سایه کرده‌ای

تا در پناه سایه‌ی قرآن، سفر کنم

 

 

ماه سرگردان

 

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها!

از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها

 

خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت

تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها

حافظ شهیدان

ماجرای کربلا، شرح بلای زینب است

عصر عاشورا، شروع کربلای زینب است

 

شرح صدرش در نمی‌آید به فهمِ اهلِ دل

صبر زینب، آیت صبر خدای زینب است

 

شب تاریک

متاب، ‌ای ماه تابنده! که سر زد آفتاب، امشب

ز برج نیزه تابد چند ماه اندر حجاب، امشب

 

فروغ اکبرِ لیلا، منوّر کرده صحرا را

تو، ای ناهید نورافشان! بکش رخ در نقاب، امشب

 

 

افطار

 

ای مرهم زخم دل و غم­خوار پدر!

هم غم­خور مادریّ و هم یار پدر

 

در لیله‌ی قدرِ آخرِ عمرِ علی

شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر

آیینه‌دار

ای آینه دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پرورده‌ی دامن ولایت

مظلومه‌ی خاندان مظلوم

 

نمایندۀ زهرا

 

زینب که نماینده بُوَد زهرا را

 بگْرفته به دست، رشته‌ی دل‌ها را

 

از صبر خدایى است که با آن همه غم

 شیرازه کند کتاب عاشورا را

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×