دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جان دادن ستاره

 

ویرانه بود و دخترکی بی‌گناه بود

برهان بی‌گناهی او، اشک و آه بود

 

تنها نه اشک و آه، نه پای پُر آبله

روی کبود، حالت او را گواه بود

گل وصال

 

داغ تو آب کرده چو شمعی، تن مرا

عشقت به باد داده، همه خرمن مرا

 

از شرم، شمع، آب شود گر که بنْگرد

در حسرت تو دست ز جان شستن را

امتحان عشق

امتحان عشق، چون در کربلا آغاز شد

کودکی شش‌ماهه، بِین عاشقان، ممتاز شد

 

هر گلی کز شاخه افتاد و به خاک و خون تپید

باغبان عشق آمد با گلش، دم‌ساز شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×