دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تقریر عشق

 

باز یادم آمد از تقریر عشق

بر مرید عشق، پند پیر عشق

 

گفت با من: در دیار کربلا

بود پیری، خضر دریای صفا

خونین قصّه

 

ای صبا! بشْنو ز من، این داستان

آتشی زن بر وجود دوستان

 

گفت خونین‌قصّه‌ای با جان ریش

مادر ایّام با فرزند خویش

 

آهوی حرم

 

شه لب‌تشنگان می‌گفت زیر تیغ قاتل‌ها

«الا یا ایّها‌ السّاقی! اَدر کاساً و ناولها»[i]

 

به جز سلطان دین، کس دعوی جان دادنش نبْوَد

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»

طاق نوحه

 

باز این عزای کیست؟ که خلق دو عالمش

هستند هم‌چو کعبه، سیه‌پوش در غمش

 

بی‌پرده بانگ شیون غم می‌رسد همی

از پرده‌ای که چشم مَلَک نیست، مَحرمش

پنجۀ شیر‌افکن

 

باز شد آیینه‌ی دل، منجلی

                        جلوه‌گر شد نور عبّاس علی

 

قوّت بازوی دست کردگار

                        حیدر کرّار روز کارزار

 

تنور غم

 

باز آهم، آتشی افروخته

                        در تنور غم، دلم را سوخته

 

آن شنیدم خولی بیدادگر

                        داشت با خود، رأس نور دادگر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×